شعر در مورد ضربت خوردن حضرت علی (ع)
در شب نوزدهم ماه رمضان، هنگامی که امام علی (ع) به نماز ایستاده بودند توسط دشمن با شمشیر مورد ضربت قرار می گیرند، ایشان بعد از سه روز به شهادت می رسند. از شب ضربت خوردن حضرت علی تا روزی که به شهادت رسیده اند، شب های قدر می باشد که مردم این شب ها را با دعا و قرآن و نماز خواندن سپری می کنند. در این پست چندین شعر در مورد ضربت خوردن حضرت علی (ع) آورده شده است. می توانید این مجموعه اشعار در مورد ضربت خوردن حضرت علی (ع) را مورد استفاده قرار دهید.
همچنین بخوانید: متن شهادت حضرت علی
شعر درباره ضربت خوردن حضرت علی (ع)
شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) اولین شب قدر ماه رمضان می باشد که اعمال مختلفی برای این شب در نظر گرفته شده است. با مجموعه شعر در مورد ضربت خوردن حضرت علی (ع) تا انتهای مطلب همراه مینویسم باشید.
دردی تمام بال و پرم را گرفته است
آهم فضای هر سحرم را گرفته است
عزمم به رفتن است و دلم تنگ فاطمه
گر چه کلونِ در کمرم را گرفته است
دنیا به کام من به خدا مثل زهر بود
از آن زمان که همسفرم را گرفته است
از آن زمان که پهلوی او تیر می کشید
دردی تمامی جگرم را گرفته است
از من گرفت فاطمه را دشمنم، از او
در بین کوچه ها پسرم را گرفته است
تیغی که وقت سجده سرم را شکاف داد
از من توان مختصرم را گرفته است
دیگر صدای شکستن شنیده شد
مسجد عزای پشت درم را گرفته است
دور از نگاه دختر من بال جبرئیل
زخم عمیق فرق سرم را گرفته است
تیغی فرود آمد و فرقت شكست آه
فرقت شكست و موی تو در خون نشست آه
خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست آه
دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید
دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست آه
زخم سرت عمیق شد اما تو را نكشت
آری تو را كه طاقت این درد هست، آه
از آن دمی كه ماه تو در خاك و خون نشست
در بین كوچه آینه ی تو شكست آه
زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت
زخمی كه بر نداشت دمی از تو دست آه
حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه
رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت
راه افتاد میسحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت
خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد
اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت
سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد
و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت
درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت
روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت
باز هم روضۀ دیوار و در و یک مادر…
باز با دختر خود ذکر “وا اُمّاه ” گرفت
لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد
“اشکِ بر فاطمه” را توشۀ این راه گرفت
وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود
پا شد و جلوه ی “یا فالق الاصباح” گرفت
رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش
رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت
بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد
آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت
مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد
آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفتآه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت
خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت
پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت
عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت
تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا
تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر با
مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا
تو آن سمت دروازه ی باوری
همانجا که می خوانمش ناکجا
مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا
تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا
تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شبهای غار حرا
بیا با پرو بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را
بزن بیل خود بر سر این زمین
بزن تا که باشم درخت شما
من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا
خدای کرم سایه ی ناشناس
در این کوچه های بدون صداچنان مخلصانه کرم میکنی
که حتی نمیماندت رَدِّ پا
تو یعنی همان شاه ِ شهر منا
که داری قدم میزنی با گدا
در این سینه ی شب کجا میروی؟
از این جاده ها ، دور از چشم مابه سمت مناجات سجاده ات
اگر میروی التماس دعا
شهر! آرامش بگیر، آهسته ترکت میکنم
چند سالی باتو بودم ،رفع زحمت میکنم
در مقامم آیه های «هل اتی…»آمد ولی
یک نفر بر پیکرم باشد قناعت میکنم
انتظار همسرم را میشکم اما بس است
از همان روزی که رفت احساس غربت می کنم
مثل هر روز خدا رد سلامم می کنید
مثل هر روز خدا با چاه خلوت میکنم
یاد آن لعن قنوت هر شب و روز شما…
همچنان بر مردم این شهر خدمت میکنم
آه،من رفتم ولی ای قاتل زهرای من
گریه تا مرگم به یاد آن مصیبت میکنمچند خطی هم برای روضه اش می آورم
از همین جا قتلگاهت را زیارت میکنم :
«آه فرزندم،ترک برداشته لبهای تو
اکبرم،آب گلو را با تو قسمت میکنم»
انتظار منتقم تسکین قلبم می دهد
حیف دارم غیبتت را کم کم عادت میکنم!
بـه نماز بست قامت کـه نهد بـه عرش پا را
بـه خدا علی نبیند بـه نماز جز خدا را
بـه نماز آخرینش چـه گذشت مـن ندانم
کـه ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را
همه ی اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند
ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را
دیگر صدای حیدر نیاید سوز دعای دلبر نیاید
اولین مظلوم رفته از دنیا
گشته مهمان حضرت زهرا
آه و واویلا آه و واویلا
کوفه بگو پس شیر خدا کو کهفُ التّقی کو نور الهُدی کو
یک دو روزی هست شعر غم خوانده
طفل بی بابا بی غذا مانده
آه و واویلا آه و واویلا
ای کوفه دیگر کمتر جفا کن کمتر جفا بر آل عبا کن
کن مدارا با آل پیغمبر
با حسین و با عترت حیدر
آه و واویلا آه و واویلا
دعوت نمایی سلطان دین را حق الیقین را ، حبل المتین را
لیکن اهل تو جمله با دشنه
می کُشند او را با لب ِ تشنه
آه و واویلا آه و واویلا
شعری در مورد ضربت خوردن حضرت علی
از خون فرق مولامون محراب کوفه پر خونه
تو سجده کشته شد اونکه گفتن نماز نمیخونه
به حسن اقتدا کرد نماز آخر و
تو قنوتش صدا کرد خود پیمبر و
با سر غرق خون روی سجاده خوندروضه ی بین دیوار و در و
شعر کوتاه در مورد ضربت خوردن حضرت علی
با وُضـــــو آمد به قصد لَیلَةُ الفرقت، علــــے
ابن ملجم در شب ِ احیاء چـہ قرآنے گشود
شعر غمگین در مورد ضربت خوردن حضرت علی (ع)
بگیر ای مرگ عالم را در آغوش
که از فرق علی خون می زند جوش
متاب ای مه متاب ای مه که امشب
چراغ عمر مولا گشته خاموش
به جز سجّاده و محراب خونین
به هر جا بنگرم باشد سیه پوش
در و دیوار مسجد را مشوئید
مبادا تا شود این خون فراموش
چه سان باور کنم مرگ علی را
گمانم باز مولا رفته از هوش
سزای آن همه خوبی همین بود
که خون در سجده ریزد از سر و روش
کجا رفت آن که رنج عالمی را
چو قوت مستمندان برد بر دوش
صدای واعلیا واعلیا
رسد امشب زهر ویرانه بر گوش
چو اطفال یتیم کوفه
گرفته زانوی ماتم در آغوش
شعری درباره ضربت خوردن حضرت علی (ع)
پیشانى عدل و عدالت را شکستند
آن دسته اى که با على پیمان ببستند
معصوم را دیدى که مظلومانه کشتند
در سجده گاهى ناجوانمردانه کشتند
یا رب چه صبحى در پى شب هاى او بود
“فُزتُ وربّ الکعبه” بر لب هاى او بود
تا کى شود بى حرمتى در این لیالى
وقت نماز و کشتن مولى الموالى
اسطوره علم و ولایت را شکستند
دیدید ارکان هدایت را شکستند
دیگر اذان گویى نماند از بهر کوفه
بگرفت رنگ خون تمام شهر کوفه
دیگر که، نان و آب بر ایتام آرد
دیگر که بر دامن، سر آنان گذارد
دیگر ز سر ها، هوش و از تن، عقل ها رفت
شب زنده دارى در کنار نخل ها رفت
آخر همان خار به دیده رفته اش کشت
آن استخوان در گلو بگرفته اش کشت
بانگ منادى را چو بشنید ام کلثوم
دیگر یتیمى گشتنش گردید معلوم
آن کس که اقضى الناس بود و اشجع الناس
تاول زده بر دست زهرایش ز دستاس
مهر و ولایش “اشعرى” در حشر کافى است
مظلوم تر از فاطمه غیر از على کیست
شعر درباره حضرت علی در شب ضربت خوردن
آن که امشب در تب وصل خداست
سفره دار مردمان بی نواست
آن که گوید راز دل را با زمین
نیست مردی جز امیر المومنین
پُر شده گوش تمامی فلک
از صدای لطمه ی خیل ملک
مرد می آید به سوی سجده گاه
ماه می گوید که بر بندید راه
در میان کوچه، بال جبرئیل
بسته راه رفتن پیر دلیر
کی خدای بیت! راه بیت گیر
دست ما بر دامن پاکت امیر
عالمی را غرقه در ماتم نکن
سایه ات را از سر ما کم نکن
یا به تنهایی مرو مولای من
یا کسی بفرست دنبال حسن
دست هستی شد گره بر دامنش
باد ها بستند راه رفتنش
نوح آمد با تمام انبیا
مرتضی در ازدحام انبیا
هر یک از خیل رسل تا می رسید
آستینش یا عبایش می کشید
همچنین بخوانید: متن زیبا برای شب قدر
شعر برای ضربت خوردن حضرت علی
از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر بر سینه می زنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم برای چند نفر سینه می زنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمی شود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمی شود
گفتند گفته ای که مرا کوچه می برند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام می کنند
می خواهم از زبان خودت بشنوم بگو
بابا خودت بگو سر بازار می روم
بابا خودت بگو که گرفتار می شوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ می زنند
بابا بگو بدون علمدار می شود
شعر در مورد ضربت خوردن امیرالمومنین علی (ع)
ای سجود باشکوه و ای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سر به زیر
در هجوم بغض ها ای صبور استوار
در میان تیر ها ای شکست ناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانه ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی ات دستبافی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک
یا ببندی ام به سنگ یا بدوزی ام به تیر
دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا شرم کن وضو بگیر
لَختی ای پدر درنگ پشت در نشسته اند
رشته های سرد اشک، کاسه های گرم شیر
بیشتر بخوانید: متن التماس دعا برای شبهای قدر
شعر راجع به ضربت خوردن حضرت علی(ع)
صد جلوه از پیمبر تو قد علم کند
آیینه چون به محضر تو قد علم کند
جایی برای پر زدن جبرئیل نیست
در آسمان اگر پر تو قد علم کند
دنیا کم است ظرفیتش، پس مجال نیست
تا جلوه های دیگر تو قد علم کند
راه فرار نیست هزاران سپاه را
هر وقت نام حیدر تو قد علم کند
دیگر به ذوالفقارِ دو دم احتیاج نیست
آن لحظه ای که همسر تو قد علم کند
افتادن به پات مرا سربلند کرد
از این طریق نوکر تو قد علم کند
فردای رستخیز، شفاعت تو را کم است
در آن مقام، قنبر تو قد علم کند
از پشت سر زدند تو را… جراتش نبود
شمشیر در برابر تو قد علم کند
زینب نمی گذاشت که فرقت دو تا شود
فرصت نبود دختر تو قد علم کند
شعر ضربت خوردن حضرت علی (ع)
از سر شانه ی در حال نماز سحرش
چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده است زمان سفرش
همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
یاد شرمندگی از فاطمه می اندازد
بخداوند قسم دیدن چشمان ترش
ایستاده است کسی پشت در خانه ی او
جبرئیل آمده انگار به مسجد ببرش
سحر نوزدهم خانه ی دختر برود
آن که دلسوز ترین است برای پدرش
دخترش نیز یقین داشت شب آخر اوست
کاسه ی آب نپاشید اگر پشت سرش
همه مبهوت و همه محو نمازش بودند
کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش
این طرف دست توسل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بود منتظرش
شعر درباره ضربت خوردن حضرت علی
دور عمامه تو آسمان می گردد
یک نخ از جامه تو به جهان می ارزد
به این بشارت قسم به اعتبارت قسم
من در پناه توام به ذوالفقارت قسم
ای عالی اعلا علی عالی علی مولا علی
اول علی آخر علی ای ساقی کوثر علی
ای قبله اهل یقین
مولا امیر المومنین
شعر در وصف ضربت خوردن حضرت علی
علی دریاست دریارو نمیشه ساده با سم کشت
علی رو قبل از اون محراب یه لشکر ابن ملجم کشتعلی قربانی کوفه است علی رو کوفه کم کم کشت
آخه کی باورش میشه علی رو ابن ملجم کشتکسی که هرشب کوفه تو دستش نون گندم بود
علی مولای قدرت نه علی مولای مردم بودعلی راهش تو این دنیا از این دنیا جدا بوده
علی تختش حصیرش بود علی کاخش کجا بودهعلی دریاست دریارو نمیشه ساده با سم کشت
علی رو قبل از اون محراب یه لشکر ابن ملجم کشتعلی قربانی کوفه است علی رو کوفه کم کم کشت
آخه کی باورش میشه علی رو ابن ملجم کشت
شعر کوتاه درباره ضربت خوردن حضرت علی
امشب سر مهربان نخلی خم شد
در کیسه نان به جای خرما غم شد
در خانه ی دور بیوه ای شیون کرد
همبازی کودک یتیمی گم شد