انشا درباره طبیعت بی جان و زیبا بسیار جالب

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

مجموعه بسیار زیبا از انشا درباره طبیعت بی جان و زیبا بسیار جالب را می توانید در ادامه این مطلب بخوانید. یکی از موضوعاتی که شما می توانید مهارت نوشتن خود را در آن بالا ببرید نوشتن انشا درباره طبیعت است و توصیفاتی که می توانید درباره طبیعت بی جان داشته باشید به مهارت نوشتاری شما کمک خواهد کرد. شما می توانید انشا درباره بهار رستاخیز طبیعت بسیار زیبا و خواندنی را در سایت می نویسم بخوانید.

انشا درباره طبیعت ریبا 

دشتی وسیع در مقابلم قرار دارد. باران تازه بند آمده است.گلهای دشت سیراب شده و در باد پاييزی می رقصند. صدای بازدم هايشان را می شنوم که با نسيم ِپاييزی همراه شده و پيام نشاط را به دوردستها می برند.هوا لطيف است. اما خورشيد مهلت نمی دهد. و با آمدنش شبنم گلها را الماس می کند.دشت می درخشد . این همه زيبايی واقعاً وسوسه انگيز است. و انسان را به جمع کردن اين همه زيبايی تحريک می کند. اما افسوس که اين قشنگي ها چيزی جز جادوی حیرت انگیز طبیعت نیست.

پا را پيش می نهم.کم کم به حاشية جنگل می رسم.درختان سر به فلک کشيده به خوبی دشت را از جنگل متمايز می سازد. در اواسط جنگل تاريکی و رطوبت نااميدی را با خود به ارمغان می آورند. انگار در پايين ها،زندگی مفهومی ندارد.اما نه،تک گياهی در تاريکی روييده و برای خود زندگی می کند؛گل ميدهد،ميوه ميدهد و مهمتر از همه اينکه رشد ميکند.

کاجی از آن بالاها می افتد.هاگ هايش می ريزند. گياهی کوچک سر از خاک بيرون می آورد.بدون نور رشد می کند تا به آن بالاها برسد. آن وقت برگهايش در زير انوار خورشيد می رقصند و آواز شادی می خوانند. اين چيست که باعث می شود که يک گياه سختی های رشد کردن را برخود هموار سازد؟ اين عشق است؛ عشق به زندگی؛ عشق به بودن و عشق به پيشرفت.

در حاشية انتهايي جنگل نور با سماجت از شاخ و برگ درختان گذشته و وارد جنگل می شود.خورشيد کم کم راه پايين رفتن را در پيش می گيرد و غروب سر می رسد. غروب هميشه غمناک است،نمی دانم چرا؟ مانند يک دزد، شادی و اميد دلم را ذره ذره می ربايد. اما به هر حال غروب هم زيباست و مقدمه ای برای فردايي روشن تر،زيباتر و پر اُميد تر.

من اينجا ریشه در خاکم،اميد روشنايي است. گرچه در اين تيرگی ها نيست .من اينجا تا نفس باقيست می مانم. من اينجا روزی آخر،از دل این خاک با دست تهي گل برمی افشانم.

انشا درباره طبیعت بی جان و زیبا بسیار جالب

متن و شعر زیبا درباره درخت به مناسبت روز درختکاری (۱۵ اسفند)

انشا درباره طبیعت و محیط زیست

محیط زیست یعنی محیط زندگی، همان طور که از نام این کلمه پیداست این محیط جایی است که تمامی موجودات کره ی زمین در آن زندگی می کنند و به هم وابسته هستند.

ما و دیگر موجودات نیاز داریم که محیط زیست سالمی داشته باشیم تا بتوانیم بدون دردسر در آن زندگی کنیم.

هر کدام از ما همیشه تلاش می کنیم محیط خانه ی خود را پاکیزه نگه داریم و آلودگی ها را از آن پاک کنیم در غیر این صورت به بیماری های مختلفی دچار می شویم.

در مدرسه که خانه ی دوم ما است نیز همیشه سعی می کنیم تا نظافت را رعایت کنیم، مثلا هنگام خوراکی خوردن آشغال روی زمین نمی ریزیم زیرا می دانیم که با این کار مدرسه را آلوده می کنیم و به خودمان ضرر می زنیم.

اما گاهی اوقات یادمان می رود که محله، شهر یا تمام اطراف ما نیز جزو محل زندگی ما است و اگر آلوده شود خود مان در آینده دچار مشکل خواهیم شد.

مثلا بعضی وقت ها می بینم که بچه ها یا حتی بزرگ ها در پارک محله ی ما که بسیار زیبا است، آشغال ها را روی زمین می ریزند یا گل های زیبایی که آن جا کاشته شده را می چینند و روی زمین می اندازند، می دانم که نتیجه ی این کار های غلط آسیب زدن به محیط اطراف خود مان می باشد.

متاسفانه بیش تر انسان ها فقط همان محدوده ی خانه را محیط زیست شان در نظر می گیرند و زمانی که از خانه بیرون می آیند همه جا را آلوده می کنند.

مثلا همین تابستان گذشته من و خانواده ام به یکی از شهر های شمالی کشور مان رفتیم و زمانی که به دریا با آن همه زیبایی اش رسیدیم به جای لذت بردن از زیبایی های اطراف ناراحت زباله هایی بودیم که در ساحل ریخته شده بود.

زباله هایی مثل بطری آب، کیسه های پلاستیکی و ظرف های پلاستیکی که هیچ کدام قابل بازیافت نیستند، با خودم فکر کردم اگر این همه زباله وارد دریا شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ممکن است بسیاری از موجودات دریایی با خوردن تکه های پلاستیکی بمیرند یا مریض شوند، به همین خاطر سعی کردم تا جایی که می توانم این زباله ها را جمع کنم و درون سطل زباله بیندازم تا سهم کوچکی در تمیزی و زیبایی محیط زیست داشته باشم.

قطع نکردن درختان، نریختن زباله در محیط زیست، استفاده از وسایل نقلیه عمومی، کاشتن درخت، مصرف درست انرژی، استفاد از کیسه های پارچه ای به جای کیسه های پلاستیکی برای خرید و تفکیک زباله های تر و خشک، کار هایی هستند که هر کدام از ما می توانیم برای سلامت و زیبایی محیط زیست خود انجام دهیم

با این کار ها می توانیم آینده ای بهتر و سالم تر داشته باشیم، یاد مان باشد که حیوانات هم بخشی از محیط زیست هستند و ما اجازه نداریم به هیچ کدام از آن ها آسیب برسانیم.

محیط زیستی که امروزه ما در آن زندگی می کنیم متعلق به همه ی نسل هاست و ما باید از این امانت به خوبی نگه داری کنیم و آن را بدون آسیب به نسل های بعد بسپاریم.

انشا درباره طبیعت بی جان و زیبا

تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین وگونه های حیوانی قشنگ وسبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته همه وهمه چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند .

وقتی بهار جامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خوذ را بر تن می کند با دیدن آن احساس ارامش میکنیم دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشایم وقتی صدای شرشر آب به گوش می رسد

یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم در دل احساس سبکی می کنیم .

و این چقدر لذت بخش است .

طبیعت مال ماست باید در حفظ و نگهداری بکوشیم .

فکرش را بکنید وقتی ما زیر سایه یه درخت میاساییم، چشم بر سایه آن می پوشیم و زیر درخت آتش روشن می کنیم و یا بر تنه ی درخت زبان بسته یادگاری می نویسیم

بسیارشرمم می آید.

غروب در نوع خود بی نظیر است وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خدا حافظی تکان می دهد

و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند .

و پرده یسیاه شب دامن گستر می شود .

زیبا و دل چسب است .

طلوع زیبا نیست ؟

چه بگویم که هرچه در زمین است زیباست و نشان از خالقی یکتا دارد .

خالقی که ریبا دوست است و زیبا آفرین !

دست در دست هم دهیم به مهر و محیط پاکیزه ی خودرا آلوده نکنیم .

هر گیاهی، هرخاری ، هر بوته ای و هر سنگی و…

از  این خاک خدا ارزشی دارد به وسعت زندگی پس خرابش نکنیم .

انشا درباره زمستان برای پایه های ابتدایی چهارم تا دوازدهم

انشا درباره طبیعت و بهار 

طبیعت یکی از هزاران نعمت هایی است که خداوند به مخلوقاتش عطا فرموده تا در ضمن استفاده و لذت از آن، در حفظش کوشا باشند.طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است ؛ از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و صحرا تا دریا و غروب خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان، قادر به وصف آن نیست.

تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است. از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین و گونه های حیوانی قشنگ و سبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته، همگی چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند .

وقتی بهار جامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خود را بر تن می کند با دیدن آن احساس آرامش می کنیم و دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشاییم. وقتی صدای شرشر آب به گوش می رسد یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم، در دل احساس سبکی می کنیم و این چقدر لذت بخش است. غروب خورشید که دیگر جای خود دارد! وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خداحافظی تکان می دهد و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند و پرده ی سیاه شب دامن گستر می شود، زیبا و دل چسب است.

و زیباتر از تمام این ها، بیدارشدن از خواب در یک فصل زمستانی و تماشای بلورهای زیبای برف است که با لبخند روی ساقه های خشکیده ی درختان به خواب رفته، جا خوش کرده اند! و درختانی که لباس سفید بر تن کرده و به خوابی کوتاه مدت فرو رفته اند.

آری طبیعت زیباست چرا که خالق آن زیباست.

نظرات