7 شعر در مورد بهار و نوروز از شهریار به زبان فارسی و ترکی

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

اشعار استاد شهریار در عین سادگی زیبایی خاص و معنای عمیقی دارند که بر جان دل می نشینند. در ادامه چند شعر در مورد بهار از استاد شهریار تقدیمتان می کنیم که امیدواریم مورد پسند شما قرار بگیرد. متن شعر بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی از استاد شهریار همراه با معنی که یک شعر با مضمون بهار از استاد شهریار می باشد را نیز بخوانید و لذت ببرید.

زیباترین اشعار شهریار درباره بهار

شعری از شهریار در مورد بهار

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد

از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر

شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد

لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی

به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد

۶ شعر در وصف بهار از هوشنگ ابتهاج زیبا و خواندنی

شعر شهریار درباره بهار – شعر درباره نوروز از شهریار

ای وطن آمده بودم به سلام نوروز

مگرم کوکب اقبال تو تابد پیروز

آمدم در پی آن کوکب آفاق افروز

لیک از این غمکده رفتم همه درد و همه سوز

دگر ای مادر غمدیده بخون زیور کن

جشن نوروز بهل، شیون شهریور کن

شعری در مورد بهار از شهریار

از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم
تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می شنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو می بینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو می بینم
زشتئی نیست به عالم که من از دیده او
چون نکو مینگرم جمله نکو می بینم
با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را
که من این عشوه در آیینه او می بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزان
خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم
جوی را شده ئی از لؤلؤ دریای فلک
باز دریای فلک در دل جو می بینم
ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو می بینم
غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو می بینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست ترا عربده جو می بینم
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجه قهرش به گلو می بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
شهریار اینهمه زان راز مگو می بینم

معروف ترین دکلمه های استاد شهریار

شعر در مورد بهار از شهریار به زبان ترکی با ترجمه از منظومه حیدربابا

حيدربابا،«قورو گؤلون »قازلاري
گديكلرين، سازاق چالان سازلاري 
كت _ كؤوشه نين پاييزلاري، يازلاري
بير سينما پرده سي دير گؤزومده 
تك اوتوروب سير ائده رم اؤزومده
ترجمه:
در«قورو گؤل»، غازهاي خرامان
به گردنه نواي سوز، پيچان
جلوه پائيز ده و بهاران
پرده سينمائيه در نظر
مي بردم در خود به سير و سفر.

بايرام اولوب، قيزيل پالچيق ازه رلر
ناقيش ووروب، اوطاقلاري بزه رلر
طاغچالارا دوزمه لري دوزه رلر
قيز _ گلينين فينديقچاسي، حناسي
هوه سله نر آناسي، قايناناسي.
ترجمه:
عيدگاهان گل قرمز بسازند
پر از نقش و نگارشان نمايند
شيوه هاي مراسم را بدانند
دخترك و فندقچه و حنايش
غرق شادي اقربا و كسانش

چون چارتاق را فِکنَد باد نوبهار‬
‫بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا‬
‫نوروزگُلی و قارچیچگی گردد آشکار‬
‫نوْروز گوْلی ، قارچیچکی چیخاندا‬
بفشارد ابر پیرهن خود به مَرغزار‬
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا‬
از ما هر آنکه یاد کند بی گزند باد
‫بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون‬
‫گو : درد ما چو کوه بزرگ و بلند باد
‫دردلریمیز قوْی دیّکلسین ، داغ اوْلسون

بايراميدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قيز ، بيگ جورابى توخوردى

هرکس شالين بير باجادان سوخوردى

آى نه گؤزل قايدادى شال ساللاماق !

بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق !

ترجمه:

عيد بود و نواي مرغ شب بود
دختر نامزد بتاب و تب بود
مراسم شال و چه خوش ادب بود
رسم قشنگي است كه گشته بنياد
بستن عيديانه به شال داماد.

شال ايسته ديم منده ائوده آغلاديم

بير شال آليب ، تئز بئليمه باغلاديم

غلام گيله قاشديم ، شالى ساللاديم

فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى يادا ساليب ، آغلادى

باکى چى نين سؤزى ، سووى ، کاغيذى

اينکلرين بولاماسى ، آغوزى

چرشنبه نين گيردکانى ، مويزى

قيزلار دييه ر « آتيل ماتيل چرشنبه

آينا تکين بختيم آچيل چرشنبه«

يومورتانى گؤيچک ، گوللى بويارديق

چاققيشديريب ، سينانلارين سويارديق

اويناماقدان بيرجه مگر دويارديق ؟

على منه ياشيل آشيق وئرردى

ارضا منه نوروزگولى درردى

چند شعر در وصف بهار و نوروز از استاد شهریار

تنور لاله افروزد نهيب باد نوروزي
بيا كز شعله آهه تنور سينه افروزي
برآمده چيره بر ضحاك بهمن كاوه نوروز
بدوش از سرو و شمشادش درفش فتح و فيروزي
درخت گل بگلشن دختري گلدوز را ماند
چمن خود از گل و بوته نگارين كار گلدوزي
بهاري بي وفاداري بخود چندين مناز اي گل
كه تا يك هفته تاراج است تاج مير نوروزي

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جشن نوروز از ره آمد شاد
با گل و سرو و لاله و شمشاد
دارد از باستان پيامي خوش
پيك جمشيد و بهمن است و قباد…

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهار آمد كه بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
قفس بگشا و پروازي ده اين بد طوطي خاموش
كه گلبانگ هم آوازش سوي هندوستان خواند
به مرغان بهاري گو كه اين مرغ خزان ديده
دگر سازش غم انگيز است و آواز خزان خواند
دل وامانده ام، بس همرهانش كارواني شد
اگر خواند بد آهنگ و دراي كاروان خواند
مگر پروانه مطرح بوده و شبهاي افسانه
كه شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند…

 

 

نظرات