متن شعر تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن + عکس نوشته

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

اشعار مولوی همه در نوع خود بی نظیر دلنشین و هستند، شعر تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن از جمله اشعار مولانا در خطاب به شمس تبریزی است که علاوه بر شیوایی، پر از معنا و مفهوم است. در این شعر زیبا مولوی، شمس را به آفتابی تشبیه کرده که همه چیز را تحت تاثیر خود قرار می دهد. این شعر زیبا را در ادامه بطور کامل بخوانید:

متن کامل شعر تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

تو اصل آفتابی چو آمدی سحر کن

متن شعر زهی خجسته زمانی که یار باز آید + معنی و تفسیر شعر

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن

تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

 

بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر

منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن

 

پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا

وین خانه کهن را بی ‌زیر و بی ‌زبر کن

 

عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن

ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن

 

هر سو که خشک بینی تو چشمه ای روان کن

هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن

 

اندر قفای عاشق هر سو که خصم بینی

او را به زخم سیلی اندر زمان به درکن

 

تا چند عذر گویی کورند و می ‌نبینند

گر کورشان نخواهی در دیده شان نظر کن

 

خواهی که پرده‌ هاشان در دیده ‌ها نباشد

فرما تو پردگی را کز پرده ‌ها عبر کن

 

فرمان تو راست مطلق با جمع در میان نه

بستم قبای عطلت هم چاره کمر کن

 

ای آفتاب عرشی ای شمس حق تبریز

چون ماه نو نزارم رویم تو در قمر کن

عکس نوشته تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

 

هر سو که خشک بینی تو چشمه ای روان کن

 

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن

 

هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن

نظرات