شعر ولادت حضرت زهرا (س) (گلچین اشعار کوتاه و بلند)

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

حضرت فاطمه (س) دختر گرامی پیامبر (ص) و همسر امام علی (ع) بود که با متولد شدنش به جهل و نادانی مردم در خصوص تولد دختران پایان داد. ولادت ایشان سرشار از برکت و فراوانی و رحمت بود و رسول خدا (ص) هرگاه می خواست بوی بهشت را استشمام کند، حضرت فاطمه (س) را بو می کرد. 20 جمادی الثانی مصادف با ولادت حضرت زهرا (س) می باشد و به این مناسبت مجموعه ای از بهترین شعر ولادت حضرت زهرا (س) با شما به اشتراک گذاشته ایم.

شعر ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

در ادامه با اشعار زیبا در مورد ولادت حضرت زهرا همراه مینویسم باشید.

شعر ولادت حضرت زهرا کوتاه

دوش از سرور غیبم
بر گوش دل ندا شد


گفتا زجای برخیز
عالم پر از صفا شد


ظاهر فروغ زهرا
از بیت مصطفی شد

متن اداری تبریک ولادت حضرت فاطمه

جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است

شان است و نشانه است بانوی کرم

الحق که یگانه است بانوی کرم

گویند شفاعتش به هرکس برسد

دنبال بهانه است بانوی کرم

نور دگری به بیت احمد آمد

محبوب رسول حیّ سرمد آمد

تا عطر وجودش همه ی عالم گیرد

زهرا ؛ گل گلزار محمد آمد

بگوشم مژده می آید دمادم
دل شوریده گردد شاد و خرم


تولد یافت در ماه جمادی
عزیز که بود او فخر عالم


میلاد حضرت فاطمه (س) مبارک باد

اشعار توسل به حضرت فاطمه

بزمی به حریم کبریا برپا شد

کوثر زخدا به مصطفی اعطا شد

یک قطره زآب کوثر افتاده به خاک

صد شاخه گُل محمدی پیدا شد

خورشید زمینی خدا یا زهرا
ای زینت نام مصطفی یا زهرا


مدح تو همین بس که شدی تا محشر
همتای علی مرتضی یا زهرا

میلاد فاطمه زهرا (س) مبارک باد

شعرهای کودکانه در مورد حضرت فاطمه (ع)

بر دو عالم مژده بادا بهرِ قرآن كوثر آمد

بر پيمبر از خداوند بهرِ ياري دختر آمد

بر نبي بادا مبارك

مادرِ پيغمبر آمد

گشته روشن چشم حيدر

چون كه او را ياور آمد

حضرت زهرا خوش آمد

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

امشب همه جا جشن مبارکباد است

دلها همه ی از مقدم زهرا شاد است

از بهر محمد و خدیجه صلوات

روشن همه ی جا ز نور این اُولاد است

این جشن و سرور سرمدی ما را بس
از فاطمه یک خوش آمدی ما را بس

لبخند به لب مهدی زهرا باشد
عطری ز گل محمدی ما را بس

پناه عالمی درگاه زهراست
بشر حیران ز قدر و جاه زهراست


صراط او صراط مستقیم است
که راه رستگاری راه زهراست


ولادت حضرت فاطمه (س) مبارک باد

امشب در این کویر گلی زاده می شود
دنیا به خاک بوسی اش آماده می شود

امشب هزار دسته گل نور از بهشت
بر خانه خدیجه فرستاده می شود

می آید او که نو گل پاک محمد است
زهرا که مقتدای هر آزاده می شود

بوی گلاب می دهد امشب تمام خاک
امشب در این کویر گلی زاده می شود

شب میلاد زهرای بتول است

ز يُمن او دعا امشب قبول است

شب فیض و شب قرآن، شب نور

شب اعطای کوثر بر رسول است

ای خاک ره تو تاج سرها زهرا

ای قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟

گر بسته شود تمام درها زهرا

هرچه گفتم هرچه گویم در ثنای او کم است
مدح ناموس خدا فوق بیان عالم است

آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است
دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است

مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است
مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است

دستیارش نه همه دار و ندارش فاطمه است
ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است

در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است
گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است

شعر دوبیتی حضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

دشمنِ دینِ خدا ، خار شد و ابتر شد
نبیُ اللّه ، در این روز “اَبَاالْکَؤثَر” شد

کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ ، در این
شبِ فرخنده ، جهان غرقِ گلِ عنبر شد

فاطمه آمده تا مادرِ بابا بشود….!
پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد

بخدا کْفْوِ علی خلق نشد ، تا اینکه…
فاطمه آمد و او ، “همنفس”ِ حیدر شد

تا که قنداقه ی زهرا به سَرِ عرش رسید
همه ی عرش ، پُر از فاطمه سَرتاسَر شد

جبرئیل از سَرِ شوقش به تماشا آمد
دید قنداقه ی او شافعه ی محشر شد

تا که دادند به دستانِ پیمبر او را…
صورتش دید و غمش را همه یادآور شد

جمله ای گفت و همه گریه به حالش کردند
“آه… زهرا وسطِ کوچه مان پَرپَر شد…”

مینويسم روی قلبم، مقيمِ كوی مدينه

میفرستم من سلامی، سوی بانوی مدينه

همه فكرم، همه ذكرم، هميشه در خیالمه

توی قلبم، مثِ مادر، دوستش دارم یه عالمه

یا زهرا مولاتی ای مادرِ ثارالله

یا زهرا مولاتی اشفعی لنا عندالله

فاطمه ای پاک بانوی بهشت
بر مشام آید ز تو بوی بهشت


تو خدای خویش را آئینه‌ ای
مصطفی را محرم دیرینه‌ ای


فاطمه‌ ای شاهکار ذوالجلال
کوثر عشقی و خورشید کمال


میلاد حضرت زهرا (س) مبارک باد!

سر تو روی بالش پر بود
جلوه‌ات جلوه‌ای معطر بود

نان تو از بهشت می‌آمد
آبِ نوشیدنیت کوثر بود

مثل یک گنبد طلایی شهر
پشت بامت پر از کبوتر بود

آمدی و ملائک بالا
عرض تبریک شان به حیدر بود

روز میلاد تو برای رسول
به خداوند «روز مادر» بود

نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو


نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتر از جریان خیال یعنی تو


محبت تو همان آیینه است و مهرت آب
تو آب و آینه ای پس زلال یعنی تو


ز برگ های تو بوی رسول می آید
گل محمدی بی مثال یعنی تو


مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو

به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد

هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد

هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد

آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد

گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا

این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد

رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند

رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد

یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا

عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد

عشق هنگام نمازت به تماشا آمد

“وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد

روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل

عرض تبریک قشنگی بشود، آیا شد؟

تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

فرا تر از همه ی جذبه های زیبایی

تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

تو آمدی که نخشکد صدای نوزادان

به گورهای نفسگیر جهل آبایی

سلام ام ابیها سلام منشاء ماه

تو کوثر همه ی سوره های “طاهایی”

شنیده ام که دلت شور میزند گاهی

خانه ‏اش سرچشمه‏ ی امید ها
دامنش تابشگر خورشیدها

فاطمه محبوبه پروردگار
فاطمه محبوبه دارالقرار

هستی عالم همه از هست او
بوسه می‏ زد مصطفی بر دست او

در حیا و در عفاف و در وقار
بانوان را او بود آموزگار

هر که راه او به خرسندی گرفت
در دو عالم آبرومندی گرفت

مکتب او منشا آزادی است
ای موید اهل دل را هادی است

متن شعر تولد حضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا برقعی

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

شعر ولادت حضرت زهرا صابر خراسانی

در خاطره ماندگار بودن
همشیره ی ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
اینقدر بزرگوار بودن

کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا

شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدرخاک

مهریه ی هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد

ای روح برابر پیمبر
ای سوره ی کوثر پیمبر
ای حیدر دیگر پیمبر
ای آمنه مادر پیمبر

ای سیب بهشت را نتیجه
سرمایه ی حضرت خدیجه

هر شـبنمی از سپیده گفتن
یک عمر تو را قصـیده گفتن
ایمان به تو را عقیده گفتن
از شنیده و ندیده گفتن

باید خودت از خودت بگویی
از روز تولدت بگویی

خانه ی تو قبله گاه مردم
دستاس تو هم نخورده گندم
ای تعصب امام هشتم
ما زائرتان شدیم در قم

در قلب علی مزار داری
ای صاحب موت اختیاری

شعر ولادت حضرت زهرا سازگار

تو ای جمـادی دوم سـلام بر مـاهت

سلام بر تو و بر قدر و عزت و جاهت

بگرد ای شده چشم ملک قدمگاهت

بگرد ای همه دست خدا به همراهت

وان یکاد بخوان روی حق تماشا کن

وضـو بگیـر ز کوثـر ثنای زهرا کن

گلچین اشعار ولادت حضرت زهرا

باران گرفت و سینه پر از عطر یار شد
بلبل غزل سرود و چمن بیقرار شد


پیچید در طبیعت دنیای خاکیان
عطر تبسم تو و نامش بهار شد


تنها به شوق بوسه زدن بر عبای تو
هر قاصدک به دوش نسیمی سوار شد


ای کاش جایگاه خودش را به من دهد
آن ذره ای که بر سر راهت غبار شد


هر شاعری فرزدق و دعبل نمی شود
هر کس که خاک پای تو شد شهریار شد

متن مولودی شاد برای ولادت حضرت زهرا

باز عالم چون بهشتی خرم است
از چه یارب این صفا در عالم است


ملک هستی نقش زیبایی گرفت
آسمان هم نور زهرائی گرفت


ماسوا گلبوی تقوی یافته
روشنی از نور زهرا یافته


به خدیجه اسوه صبر و یقین
بانوی اسلام و ام المومنین


حق عطا فرموده از پا تا سرش
خوانده احمد بضعه، یزدان کوثرش

تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی ست در دل آیینه، یا تویی؟

شوق شریفِ رابطه‌ های حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌ شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهورِ زمزمه‌ های زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

شوق تلاوت تو، شفا می‌ دهد مرا‌
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او‌
می‌ گفت: مادرم به تضرع: بیا، تویی

شب تاریک کنار تو به سر می‌ آید

نام زهرا به تو بانو چقدر می‌ آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده

خار هم پیش شما گل به نظر می‌ آید

و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست

از کنیزان تو هم معجزه بر می‌ آید

به کسی دم نزد، اما پدرت می‌ دانست

وحی از گوشۀ چشمان تو در می‌ آید

پای یک خط تعالیم تو بانو والله

عمر صد مرجع تقلید به سر می‌ آید

مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین

چه بلایی به سر اهل هنر می‌ آید

مانده ام لحظۀ پیچیدن عطر تو به شهر

ملک الموت پیِ چند نفر می‌ آید

سما دیگر نمی‏ بالد به اخترهای تابانش
چو می‏ بیند زمین از شمس تابان بهتر آورده

ز جنت مریم و سارا و هاجر خرم و شادان
پی خدمتگذاری خم به تعظیمش سر آورده

ببام عرش جبریل امین تکبیر می‏ گوید
که‏ ام المومنین همسر برای حیدر آورده

چه دختر دختر طاها چه دختر مام دو عیسی
چه دختر حجت کبری برای محشر آورده

خدیجه هستیش را داد اندر راه حق اما
برایش بهترین گوهر خدای اکبر آورده

قدم بنهاد در عالم بهشتی طلعتی امشب
که از بهرش خدا ایجاد هر خشک وتر آورده

خدیجه دختر آورده و لیکن احمد مرسل
هزاران کربلائی را برایش نوکر آورده

کیستی تو که خدایت به تماشا آمد

نامت از عرش درخشید و ز بالا آمد

کیستی تو که به یمن قدمت جبرائیل

کوثر آورد و به پابوسی طاها آمد

کیستی تو که در عالم همه جا بالاتر

نامت از آسیه و مریم و حوا آمد

کیستی تو که پس از هجر پدر، جبرائیل

به تسلای تو از عرش معلی آمد

از نفس های پر از فیض تو ای سیب بهشت

دم به دم رایحه ی جنّت اعلی آمد

من مسلمان شده ی چادر خاکی توأم

از پر چادر تو نور به دلها آمد

نذر کردیم که نام تو برش بگذاریم

هرچه دختر که از این طایفه دنیا آمد

دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو
هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست
عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! ـ. تا کور شود ابترـ
دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه
منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد
هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد انسیه حورایی

آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر
آن روز تو می‌آیی‌ای جلوه‌ی زیبایی!

هم دختر طا‌هایی هم همسر مولایی
قدر تو، ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم
هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
“ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار من از مادرانه ها


از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها


شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم


آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش


امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش


تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است


تا مه کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را


گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی پیدا جلال را


هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی

عکس نوشته تبریک میلاد حضرت زهرا

شعر در مدح تولد حضرت زهرا

کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی
تا رسد اِنّا به اَعطینا به دنیا آمدی

تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی
دختری و مادر بابا به دنیا آمدی

هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد
مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی

قُلْ هوَ الله اَحَد ای معنی کفوأ اَحَد
تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی

تا که هجده سال هم اهل زمین دَرکَت کنند
پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی

بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود
آخرش ای علّت دنیا به دنیا آمدی

با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه ها
پس چرا اِنسیه اَلحَورا به دنیا آمدی

غصه ی ارباب ما را داشتی آن قَدْر که؛
بازهم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی

مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل
در حقیقت زینب کُبری به دنیا آمدی

هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

در تو خدا تجلی هر روزه می‌ کند
«آیینه تمام نمای خدا» تویی

میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ ای
تا چشم کار می‌ کند ای آشنا! تویی

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویی

غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌ شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهور زمزمه‌ های زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی

شوق تلاوت تو شفا می‌ دهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی

آن راز سر به مهر که «حافظ» غریب‌ وار
می‌گفت صبح زود به باد صبا تویی

هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست
تنها تویی شفیعه روز جزا تویی

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویی

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه می‌ کنند؟ تویی کیمیا تویی

قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشف همه آیه‌ ها تویی

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی

من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

از عرش رسیدی تو به دامان خدیجه
ای کوثر پیغمبر و ای جان خدیجه

از پیش تو زن‌ های قریشی همه رفتند
صد مریم و صد آسیه قربان خدیجه

زیباتر از آنی که به تصویر بیایی
روشن شده از نور تو چشمان خدیجه

شیرینی لبخند تو معنای بهشت است
یعنی به سر آمد غم پنهان خدیجه

دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم

خورشیدی و از فرط حیا زیر نقابی
هنگام وضو عکس رخ ماه در آبی

هم مادر ساداتی و هم مادر مایی
حیدر پدر خاک و شما اُم ترابی

یک روز نشد فکر گداهات نباشی
یک شب نشده بی غم همسایه بخوابی

دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم

ما ساخته از آب و گل پاک شماییم
ما سر به هواییم ولی خاک شماییم

دنیا همه‌اش مهریه مادرمان است
هر جا که بمیریم در املاک شماییم

با اشک عجینیم و ز دوزخ نهراسیم
والله که ما هیزم نمناک شماییم

دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانم

جمادى غرق شادى بود آنشب

بشارت را منادى بود آنشب

خدا را شهر مكه ، شهر قرآن

به تاييد قضا شد نور باران

حرم سر تا قدم شور و شعف بود

شكوه راز خلقت را هدف بود

منا و مروه اذينى دگر داشت

خم گيسوى شب چينى دگر داشت

كمان ركن را تيرى دگر بود

صفا را سعى و تكبيرى دگر بود

مقام از بى مقامى داد مى زد

شرر بر كاخ استبداد مى زد

شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند

حديث ايه هاى قدر ميخواند

فلق معراج شب را ساز مى كرد

گره از كار رجعت باز ميكرد

سحر سوداگر شور و طرب بود

طرب چشم انتظار مرگ شب بود

قمر گيسوى خود را تاب ميداد

قضا لوح قدر را اب ميداد

طريقت را دليل راه آمد

حقيقت را تجليگاه آمد

شريعت صورت و معناست زهرا

حقيقت قطره و درياست زهرا

نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو

نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو

محبت تو همان آیینه است و مهرت آه
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو

ز برگ‌ های تو بوی رسول می‌ آید
گل محمدی بی مثال یعنی تو

مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو

تو نور و نورٌ علی نور و خالق النوری
تو از تصور خاکی نشین ما دوری

تو آن دعای رسولی که مستجاب شدی
برای خانه‌ ی خورشید آفتاب شدی

یگانه دختر احمد شدن مراد نبود
برای ام ابی‌ هایی انتخاب شدی

تو مرتضی نشده این همه صدا کردی
تو مصطفی نشده صاحب کتاب شدی

علی به پای تو شد ذره ذره آب و سپس
تو هم به پای علی ذره ذره آب شدی

تو عادلانه‌ ترین فیضی و دوتا نه سال
نصیب روح نبی و ابو تراب شدی

تو آفتاب رسولی و آسمان علی
تو روح سینه‌ پیغمبری و جان علی

شب سیاه بگیرد تمام دنیا را
اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را

هزار سال به جز آستانه‌ ی کرمت
نبرده ایم در خانه‌ای تمنا را

ز روی عاطفه خوابت نمی‌ برد شب‌ ها
اگر روا نکنی حاجت گدا‌ها را

قرار نیست به نان مدینه لب بزنی
ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را

برای آنکه مقام تورا نشان بدهند
نموده اند فراهم بساط فردا را

دل رسول خدا را اسیر درد مکن
مگیر از سخن خویش لفظ «بابا» را

بگو پدر که نبی را حیات میبخشی
ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی

زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت
شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت

بعید نیست ببخشی همه قیامت را
نمیشود ز. تو اینگونه انتظار نداشت

دعای پشت سر تو مراد مولا بود
وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت

بهشت، منزل توست این همه طلب دارد
وگرنه هیچ کسی با بهشت کار نداشت

دوازده نخ وصله به چادرت دیدند
به ساده زیستیت عمر روزگار نداشت

همه جهیزیه ات بود چند ظرف گلین
تجملات برای تو اعتبار نداشت

شب عروسی خود یاد قبر افتادی
شکوه رخت نو ات را به سائلی دادی

بهشت هستی و عطر معطری داری
همیشه آب و هوای مطهری داری

به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند
تو از قدیم دم ذره پروری داری

صحیفه‌ی تو تماما تنزل وحی است
از این لحاظ تو قرآن دیگری داری

یتیم مکه بدهکار مهربانی توست
تو گردن پدرت حق مادری داری

یگانه علت غایی خلقتی زین رو
تو با تمامی خلقت برابری داری

ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولایتی که تو داری ولایت کبراست

نبینم از نفست آه آه میریزی
شبیه برگ گلی گاه گاه میریزی

تو دست و سینه و پهلو می‌ آوری داری…
به پای شیر خدایت سپاه میریزی

میان اینهمه درگیری‌ ای شکسته غرور
به دست بسته‌ مولا نگاه میریزی

چقدر فکر حسینی به فکر گودالی
چقدر اشک بر این بی پناه میریزی

صدای کشته‌ ی گودال را بلند مکن
به گیسویی که کف قتلگاه میریزی

خدا را تجلاّی دیگر مبارک
نشاط و سرور پیمبر مبارک

تبّسم به لب‌های حیدر مبارک
به افلاک توحید، محور مبارک

به سادات میلاد مادر مبارک
به قرآن بگویید کوثر مبارک

گل باغ عصمت فدا‌ها خوش آمد
جمال خدا روح طا‌ها خوش آمد

پیمبر بود محو خورشید رویش
خدیجه شده مات حسن نکویش

درود خدا باد بر خُلق و خویش
نیاز آورد صد چو رضوان بسویش

ملک راست ذکر و دعا گفتگویش
محمّد، محمّد، ببوسش ببویش

که آیات نور است نقش جمالش
کمال است مبهوت فضل و کمالش

گل است و رباید دل از باغبانش
مه است و شرف داده بر آسمانش

سلام خدا باد بر جسم و جانش
محمّد بود زائر آستانش

خداوند را وحی ثانی بیانش
زمین غرق نور آمد از دودمانش

وجودش سراپا بهشت محمّد
بهشت محمّد سرشت محمّد

به گردون بگویید این محور تو ست
به حوّا بگویید این سرور تو ست

به آدم بگویید این مادر تو ست
به حیدر بگویید این همسر تو ست

به احمد بگویید این دختر تو ست
به قرآن بگویید این کوثر تو ست

به فردوس گویید افتد به پایش
به جبریل گویید گوید ثنایش

امامت گل سرخی از دامن او
ولایت بهاریست از گلشن او

سلام مادر آئینه های خورشیدی
سلام مادر این بچه های توحیدی


چگونه سجده گذاریم روز مادر را
که مهر مادریت را به شیعه بخشیدی


اگر نگاه تو افتاده سمت ما حتماً
تو برق شوق علی را به چشممان دیدی


سبد سبد دل ما را به دست سبز خودت
از آسمان شجرهای طیبه چیدی


از آن به بعد اگر چه مزار تو مخفی است
ولی به جز دل ما هیچ جا نگنجیدی


از آن به بعد شعاع ولایتت با ماست
از آن به بعد علی در علی درخشیدی


اگر که کشور ما ایمن است از فتنه
برای اینکه شب راحتی نخوابیدی


به دستهای قنوتت دخیل می بندیم
و چشمه های بلا را به بیل می بندیم


همیشه نان جو سفره ات تبسم داشت
و از صفای همین سادگی تکلم داشت


ولی ملائکه ها هم همیشه می دیدند
که سائل در این خانه نان گندم داشت


به روی دست قنوتت چه پرورش دادی
که این همه کف پایت گل تورم داشت


همینکه روی گرفتی زمرد نابینا
چقدر درس نجابت برای مردم داشت


چهل یهود مسلمان چادر تو شدند
ببین چه معجزه هایی لباس خانم داشت


همینکه خون خدا در رگ تو می جوشید
حسین حسین به روی لبت ترنم داشت


برای حق فدک ایستادی ای بانو
اگر چه پهلوی یاست کمی تألم داشت

نظرات