متن زیبا و کوتاه در مورد گل یاس
گل یاس نماد قلب و احساسات پاک می باشد، گل یاس با عطر فوق العاده ای که دارد بسیار دلنشین و آرامش بخش می باشد. این گل زیبا و دوست داشتنی طرفدارهای بسیاری دارد و افراد زیادی علاقه مند به این گل و عطر و بوی خوش آن هستند. در این پست مجموعه متن زیبا و کوتاه در مورد گل یاس به شما ارائه می شود، از این متن های زیبا در مورد گل یاس می توانید در وصف عشق، بیان احساسات و توصیف معشوق خود استفاده کنید. برای خواندن مجموعه اشعار و متن های زیبا درباره گل یاس با ما همراه باشید.
شعر و متن زیبا در مورد گل یاس
متن زیبا و طولانی در مورد گل یاس
من به دنبال کسی میگردم که دلش، چون یاس است
چشم هایش به صفای گل سرخ
دست هایش پلی از احساس است
من به دنبال کسی می گردم که سرانجام نگاهش آبیست
سینه اش داغ شقایق دارد
آسمان دل او مهتابیست
من به دنبال کسی می گردم در قنوت چشم های غم زده
در حریر خاطرات کودکی
در سکوت سربی ماتم زده
من دنبال کسی می گردم در غروب غربت آینه ها
در طلسم غصه های شاپرک
در تمام عقده ها و کینه ها
من به دنبال کسی می گردم عاشق بال کبوتر باشد
دست های او چنان پروانه ای
روی گل های معطر باشد
من به دنبال کسی می گردم موج در دریای عمرش بی قرار
اشک ها در چشم او، چون آینه
عشق او تنها عبور از انتظار
شعر در مورد گل یاس
یاس بوی مهربانی می دهد … عطر دوران جوانی می دهد
یاس ها یادآور پروانهاند … یاس ها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاکی میبرد … رو به عشقی اشتراکی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتیست … یاس دامان سپید آشتیست
متن در مورد گل یاس زیبا
یاس من …
روی برکهی آرام نیلوفری احساس من آرام بگیر …
قدری سکوت را به مهمانی این لحظات بخوان …
و نگاهت را به پاسخ همهی تمناهای من از این عشق؛ به چشمانم حلقه کن …
نگذار که وزغهای دغدغه و پریشانی، خلسه این سکوت را بر هم زنند …
ترکهی نازک عاطفههای مهار شده را به آبهای برکهی احساسم بزن …
شاید تندیسی از بانوی نیلوفریت قد علم کند …
و خلوتت رنگ دیگری گیرد …
متن زیبا درباره گل یاس
روز شمار قلبم از کار افتاده است!
ترجیح میدهم،
سیب های سرخ را
به آب روان بسپارم …
بسترم از ابرهای بیرنگ رویایی شده …
وقتی بوی عطر یاس به مشام خدا رسد.
متن جذاب در مورد گل یاس
دلم از عطر گل یاس به هم مىریزد
دلم از عشق از احساس به هم مىریزد
تو که الماس درخشان منى میدانم
دلم از دیدن الماس به هم مىریزد
من کنار تو پر از دلهره و آشوبم
دلم از این همه وسواس به هم مىریزد
وقت دیدار تو حساس و پر از بیتابیست
دلم از لحظه حساس به هم مىریزد
بعد از آن بوسه و لمس لب تو فهمیدم
دلم از چیدن گیلاس به هم مىریزد
متن ادبی در مورد گل یاس
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود …
یاس ما را رو به پاکی میبرد
رو به عشقی اشتراکی میبرد
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
دلنوشته زیبا در مورد گل یاس
به گل های یاس که نگاه میکنی گوئی در فکر فرو رفتهاند، غرقِ تفکری سپید آکنده از سکوتی پربار
چقدر نازک و ظریفند و چقدر با دل درد آشنایم…. آشنا!
و آن زمان که غصه زنجیرم میکند و دلتنگی امانم میبرد، از باغ دلم… یک بغل گل یاس میچینم
فقط یاس
همان یاسهای سپید!
حالا که نیستی، به خیال یافتنت هر غروب در رویاهایم، دل به دریا میزنم، وقتی به ساحل میرسم، بی بهانه بی تاب میشوم!
و هراسان به دنبال کوچکترین نشانی از تو نگاهم را روانه پیچ و خمها میکنم؟!
نه! انگار موجی از فراموشی به ساحل خاطراتم خورده و تمام ردپاها را از بین برده…
حالا دیگر نمیدانم با یاسهای جاری در دستان تنهایم چه بکنم؟
جواب سرخی غروب را چه بدهم؟…
کنار دریا زانو میزنم
و یاسها را با اندوهی که از نبودنت در دلم رخنه بسته
به دریا میسپارم…
وای!… خنکای نسیم چه عاشقانه صورتم را مینوازد! و یاسها چه بی صبرانه بر پهنه دریا عطر افشانی میکنند!
چقدر خوش بو شده همه جا!… آرام میگیرم…
یقین دارم که دریا…
پیغام مرا با یاسهایم به تو خواهد رساند.
اشعاری در مورد گل یاس
روزگار عجیبیست نازنین
هراس غریب مرگ
قفل بی صدایی
هر ترانه خاطرهای دیگر
تو شدی دنیایم
آمادهای؟
یه بغل یاس سفید
شانههایت چه غریبانه میلرزد
دستور زبان عشق
تو هدیه خدایی
اتاقی تهی از بوی خورشید
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی
من تنهایم تنهاتر از تنها
شمع باش پروانه
میشم تا کنار تو بسوزم
متن ادبی درباره گل یاس
نمیدانم
یاسهای تابستانی ادای برف را در میآورد
یا برف ادای آنها را …
در هر حال اگر پروانهها تا زمستان دوام میآوردند
بلا شک دیگر عاشق آن یاسهای تکراری نمیشدند…
کاش میتوانستی تابستانها بباری ای برف
تا با تنپوشی از تو
برابر خورشید، من و او عشوهها میکردیم…
متن درباره گل ياس
دیگر بوی یاس نمی دهم
آن کوچه کجاست؟
آن خانه با گل یاس کجاست؟
آن دست، دستی که نوازش نوازش گل یاس به جیبم می ریخت کجاست؟
آن بوسه که بوی یاس را بر لبانم جاری می کرد کجاست؟
دیگر عطر بهار نارنج نجاتم نمی دهد.
من یاسم را می خواهم…
متن زیبا و کوتاه در مورد گل یاس
در حضور خارها هم میشود
یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها
پر از احساس بود
میشود حتی
برای دیدن پروانهها
شیشههای مات یک متروکه را
الماس بود
دست در دست پرنده
بال در بال نسیم
ساقههای هرز این اندیشهها را
داس بود
کاش میشد
حرفی از ای کاشها
هرگز نبود، هر چه بود احساس بود و
عشق بود و
یاس بود …
متن کوتاه درباره گل یاس
نمی دانم
تاثیر خندههای توست …
یا بازی کردن با گلهای یاس باغچه
که آینه مدتی است
جوان تر از
پارسال نشانم می دهد!
زبان با نام زهرا خو گرفتهست
گل یاس آبرو از او گرفتهست
دوباره کشتی دل های عاشق
به یاد فاطمه پهلو گرفتهست
یاس من … روی برکه آرام نیلوفری احساس من آرام بگیر …
قدری سکوت را به مهمانی این لحظات بخوان …
و نگاهت را به پاسخ همه تمناهای من از این عشق
به چشمانم حلقه کن
کی می رسی از راه؟
تا اطلسی ها زیر پاهایت سبز شوند
شمعدانی ها بخندند
عطر یاس تمام شهر را پر کند
و من
تب تند تنم را
میان سردی دستانت بپاشم
و در آرامش آغوشت به خواب روم
خواهم که تو را یاس صدایت بزنم
در خلوت خود با همه احساس صدایت بزنم
آن لحظه که خورشید به شوق تو دمید
آن لحظه حساس صدایت بزنم
آن روز که می میرم
به همه فرشته ها بگو بوی گل یاس را برایم بیاورند . . .
دیگر بوی یاس نمی دهم
آن کوچه کجاست؟
آن خانه با گل یاس کجاست؟
آن دست، دستی که نوازش نوازش گل یاس به جیبم می ریخت کجاست؟
آن بوسه که بوی یاس را بر لبانم جاری می کرد کجاست؟
دیگر عطر بهار نارنج نجاتم نمی دهد.
من یاسم را می خواهم…
دختران هلهله کردند و نثارت اشکی …
فرش تشریف ز یاس و سمن و نسرین بود
زان رخ چنم امروز گل و لاله سیراب
زان ساده زنخدان سمن تازه نسرین …
شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد. خبری از دل پردرد گل یاس نداشت… باید اینطور نوشت:
هر گلی هم باشی چه شقایق! چه گل پیچک و یاس! زندگی اجباریست! زندگی در گروی خاطرههاست! خاطره در گروی فاصلههاست، فاصله تلخترین خاطرههاست.