شعر برف کودکانه، 6 شعر بر ف کودکانه
زمستان یکی از قشنگ ترین فصل هایی است که خداوند آفریده، بارش برف هم این زیبایی را بیشتر می کند. همه کودکان از بارش برف خوشحال می شوند. در ادامه چند شعر برف کودکانه را می خوانیم.
شعر برف کودکانه
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی مازمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدستهبرف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
مژده بده مادر جون
اومده باز یه مهمون
سوغاتی چی آورده؟
برف و تگرگ و بارون
از ننه سرما می گه
قصه های فراوون
اسم قشنگش چیه
زمستونه زمستون
گلوله گلوله برف میاد
سرد هوا زمستونه
سرمای بی حد هوا
تن آدمو می لرزونهبرف که میاد از آسمون
سفید میشه درختچهها
شادی داره صفا داره
بازی توی پس کوچه ها
وقتی زمستون می رسه
همش بخاری روشنه
باید پوشید لباس گرم
که وقت سرما خوردنه
شعر آدم برفی قشنگه
باد میاد بارون میاد آب از توی ناودون میاد
یخ میزنه رودخونه ها سرما میاد تو خونه ها
برف می باره دونه دونه رو پشت بوم هر خونه
با هم می سازن بچه ها آدم برفی تو کوچه ها
پرنده ها میرن سفر میرن به جای گرمتر
کوه و کمر سفید میشه به رنگ مروارید میشه
از آسمون میباره، برفهای گوله گوله
حیاط ما لیز شده درست مثل سرسره
دلم میخواست برم من، سر بخورم تو برفها
یا شاید هم بسازم آدم برفی زیبا
مامان دلش نمیخواد، که من برم تو حیاط
بهخاطر همین هم کلید روی در گذاشت
مامان جونم، عزیزم، آخه منم دل دارم
چرا نباید کمی، برف تو دستم بذارم
قول میدهم بپوشم، کاپشن و شال و کلاه
دست نزنم به برفها، بدون دستکش حالا
مامان از من قول گرفت، که حرفش و گوش کنم
بدون شال و کلاه، توی حیاط من نرم
حتی اومد کنارم، تا بشه دستیارم
برای آدمبرفی، باید چشمم بذارم
میرم تو آشپزخونه، تا یه هویج بیارم
باید که اون هویج و جای بینیش بذارم
دونههای انارو میتونم من بردارم
بهجای دندونهای کوچیک اون بذارم
دستهای آدم برفی، خیلی خالی میمونه
یهگل میدم تو دستش، یادگاری بمونه
گنجیشکه توی کوچه مون
قدم زده یواش یواش
من که ندیدمش ، ولی
رو برفا مونده جای پاشچه خوبه که زمستونه
کوچه پر از برف و گله
گنجیشکه ! جای پای تو
رو برفا خیلی خوشگله
شعر کودکانه برف و زمستان
نی نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر دونه دونهبه ابر میگه :چرا کم برف های سردتر
برف می آری واسه مون
زمستونه ! لم نده
بی کار توی آسمون
برف های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
آدم برفی ای که
ساخته بودم خراب شدبرف های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه
ما آدمیم اما همیشه
در کوچه می خوابیم تنها
چون با بقیه فرق داریم
ما آدمِ برفیم و سرماته دیگ یخ با قیمه ی برف
به به عجب شام لذیذی
ای کاش می شد آسمان جان
یک کاسه ی دیگر بریزیخیلی هوا خوب است، خیلی
برف و یخ و یک ذره طوفان
دنیای ما یک فصل دارد
آن هم فقط فصل زمستان
شعر آدم برفی زمستان کودکانه
برف، برف، برف
سرد و دیدنی
پنبه دانه ای
نرم و چیدنیهدیه اش به شب
قصه ای دراز
هدیه اش به باغ
چادر نمازصبح زود، باز
آفتاب شد
برف خواب ماند
برف آب شد
شعر زمستونم من سردم
زمستونم من سردم
نگی خبر نکردم
لباسای گرم بپوش
نگی دارم میلرزم
دی که بیاد من میام
برف میاد رو پشت بام
دو ماه آخرسال بهمن اسفند
سال تمام
شعر برف میباره از تو آسمون سفید مثل پنبه
برفای ریزه میزه روی زمین میریزه
انکاری از آسمون پنبه داره میریزه
خداکنه که این برف بازم بباره بازم
تا من برم تو حیاط آدم برفی بسازم
لباس گرم میپوشم کلاه و دستکش و شال
شکر خدای خوبم چه برفی بارید امسال
با کمک مامان جون ادم برفی تموم شد