انشا درباره روز اول مدرسه و خاطرات زیبای اول مهر
پس از گذراندن سه ماه تابستان با تمام لذت ها، خوشی ها و خاطره های دل انگیزش، فصل پاییز و ماه مهر فرا رسیده و زمان بازگشایی مدارس است. با شروع سال تحصیلی دانش آموزان باید خود را برای انجام تکالیف آماده کنند به همین مناسبت ما در اینجا انشا درباره روز اول مدرسه با مقدمه و نتیجه را در مینویسم آماده کرده ایم تا تقدیم حضور شما کنیم که امیدواریم برایتان مفید واقع شود.
انشا در مورد اولین روز مدرسه
مقدمه
دوباره اول ماه مهر می رسد و بوی پاییز و صدای خنده و خوشحالی در حیاط مدرسه به گوش می رسد. دوباره کیف و مداد و خودکار و دفتری با برگه های نو که همه چیز بوی تازگی و طراوت میدهد. شروع سال تحصیلی همزمان با شروع فصل پاییز است اما همه چیز مثل بهار تازه و روح افزا است. حالا مدرسه با بوی خوب، بوی مهربانی و لبخند آغاز شده است.
متن انشا
انشا در مورد اولین روز مدرسه را باید یکی از با احساس ترین انشاهای موجود در کلاس درس دانست زیرا که روز اول مدرسه برای همه ی افراد یک روز خاص و هیجان انگیز است و محال است که فراموش شود، روزی که دوستان و همکلاسیای قدیمی رو دوباره ملاقات میکنیم و شاید هم با افراد جدیدی آشنا شویم. سال تحصیلی جدید با معلمان جدید و دیدار دوباره با معلمان قدیمی آغاز می شود.
باید خدارو شکر کنیم که با کمتر شدن ویروس کرونا حالا میتوانیم به جای زل زدن به صفحه ی گوشی با شور و هیجان درس را آغاز کنیم، حالا حیاط مدرسه دیگر خالی و غمگین نیست و پر از شور و هیاهوی دانش آموزانی است که دلتنگ لباس های فرم مدرسه و حتی سرویس و اتوبوی مدرسه هستند تا در کنار هم کلاسی های خود یک سال تحصیلی جدید را آغاز کنند.
بچهها در محوطه حیاط مدرسه در حال جست و خیز هستند و البته برخی نیز با چشمان اشک آلود هنوز واقعیت جدا شدن از دنیای کودکانه و ورود به سال تحصیلی جدبد را نپذیرفته اند. پس از گذر دقایقی مدیر مدرسه حضور پیدا کرده و همه ی دانش آموزان باید به صف شوند، پس از گرفتن جشنی کوچک و به صدا درآوردن زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، دانش آموزان با قرائت آیاتی از قرآن مجید و سرود ملی کشور، پس از اعلام کلاس ها، آماده حرکت به سمت کلاس هایشان می شوند.
معلم به کلاس درس وارد می شود او صورتی مهربان و نگاهی نافذ و دقیق دارد، نگاهی که می تواند هم نوازشگر و در وقتش هم سرزنش آمیز باشد. او گچ را برمیدارد و در بالاترین نقطه ی تخته سیاه می نویسد به نام خداوند بخشنده و مهربان و اینگونه نخستین روز مدرسه آغاز می شود.
نتیجه گیری
با آغاز سال تحصیلی و اولین روز مدرسه ما میفهمیم که آشنایی با میز و صندلی های کلاس، شیرهای آبخوری، تخته سیاه کلاس درس، شیرینی نگاه معلم، همه یک درس بزرگ به ما می دهد و آن هم این است که ما چطور می توانیم در یک محیط کوچک به نام مدرسه یک حضور بزرگ داشته باشیم و با تلاش خود آینده ی کشورمان را بسازیم، حالا با شروع سال تحصیلی جدید و اولین روز مدرسه، دانش آموزان به این نکته ی مهم می رسند که چقدر وجودشان می تواند در کشورشان مهم و سرنوشت ساز باشد.
انشا در مورد اولین روز مدرسه کوتاه
روز اول مدرسه هم شیرین بود و هم کمی استرس داشتم. مدرسه جایی بود که همیشه دوست داشتم در آنجا باشم و فکر میکردم تا وقتی که مدرسه نروم بزرگ نمیشوم.
اما حالا که وقتش رسیده بود انگار کمی نگران بودم اما این نگرانی خیلی زود از بین رفت. از اولین لحظه که وارد مدرسه شدم برایم پر از خاطرات زیبا و شیرین بود از مراسمی که سر صف اجرا شد تا شاخه های گلی که به دستمان دادند همه را دوست داشتم. وقتی وارد کلاس شدیم و روی نیمکت ها نشستیم خیلی شوق و هیجان داشتم و همیشه فکر میکردم چه کسی قرار است کنار من بنشیند و یا معلم ما چه شکلی است و اخلاقش چگونه است؟ چقدر آن روزها زیبا بود.
خاطره اولین روز مدرسه رفتن
همیشه اولین چیزی که با فکر کردن به روز اول مدرسه ها به یادم می آید این است که خیلی از بچه ها گریه می کردند و مثل ابر بهار اشک می ریختند و من برایم سوال بود که چرا گریه می کنند و چرا من اصلا ناراحت نیستم؟ من همیشه فکر میکردم این خیلی عادی است که ما باید به مدرسه برویم و ساعتی از روز را در کنار همکلاسی ها و معلم هایمان باشیم.
از همان روز اول مدرسه چند دوست پیدا کردم که هنوز هم بعد از چند سال بهترین دوست های من هستند و خاطرات خیلی خوبی با آن ها دارم.
معلم کلاس اول برای ما خیلی عزیز بود و آنقدر به او فکر میکردم که بعضی وقت ها خوابش را میدیدم همه بچه ها معلم کلاس اول را به شکل ویژه ای دوست داشتند و سعی میکردند در نظر او بهترین باشند.
انشا در مورد روز اول مدرسه کلاس چهارم
حالا که چند سال از اولین روزی که به مدرسه رفتم می گذرد هنوز هم خاطره روز اول مدرسه برایم شیرین و جذاب است. قبل از اینکه اول مهر برسد همه چیز را آماده کرده بودم. دفترهایم را جلد کرده بودم و یک عالمه مداد و پاک کن و مداد رنگی خریده بودم. لذت آن ها برایم بیشتر از باسواد شدن بود. هنوز هم وقتی اول مهر می شود با اینکه بیدار شدن از خواب سخت است و بعضی وقت ها با اینکه دوست ندارم باید درس بخوانم اما باز هم خیلی مدرسه را دوست دارم.
دیدن بچه ها بعد از سه ماه تعطیلی خیلی هیجان انگیز است دوباره زنگ تفریح بازی می کنیم و در کنار هم روزهای زیبایی را خواهیم ساخت.