Take a fresh look at your lifestyle.

متن مجری گری برای دهه فجر در مدرسه، کوتاه و طولانی

دهه فجر یکی مناسبت های مهم و پراهمیت برای ایرانیان می باشد. برخی دانش آموزان برای برگزاری مراسم دهه فجر برنامه هایی را فراهم می کنند. در این بخش می خواهیم چند نمونه متن مجری گری برای دهه فجر در مدرسه را برای برگزاری مراسمات بخوانیم. متن مجری دهه فجر کوتاه و طولانی

متن مجری گری برای دهه فجر در مدرسه

طلوع فجر ظفر از افق دوباره دمید/ سرشک شادی از چشم هر ستاره چکید
سیاهی از دل شب رفت و داد مرغ سحر/ به عاشقان حقیقت سروش فتح نوید
سپاه دشمن از بیم لشکر توحید/ ز دشت حادثه از خوف جان به لانه خزید
طنین مژده ی فتح و ظفر ز قله ی نور/ به شادمانی ما را به مهر و ماه رسید
پیام خوش ز لب هر کاروان/ به گوش منتظران در طلوع فجر دمید

ایام الله مبارک دهه ی فجر، پیروزی شکوهمند ملت ایران، روزی پیروزی خون بر شمشیر و روز شکست طاغوت زمان بر شما و همه ی ملت غیور ایران مبارک باد.

متن مجری گری دهه فجر در مدرسه

آرزو دارم چو بهمن مظهر امید باشم

صبح روشن در پس شب باشم و جاوید باشم

سلام.

سلام به شما مهربانان و دوستان همیشه جاودان

خاطرات روز‌های بهمن و لحظه‌های ناب پیروزی، بر شما عاشقان ایران مبارک باد.‌ ای دوست بیا تا سرود فتح و پیروزی بخوانیم و همگام با روز‌های بهمن ماه خاطرات شیرین سال‌های انقلاب را مرور کنیم.

خاطرات آن آن شب‌های بیکران ستم که بزرگ‌مردی ورق‌شان زد و ما را به استقلال و آزادی در فجر انقلاب دعوت کرد. بهمن پیروز آمد تا دیگر بار حماسه‌ سترگ پیروزی انقلاب اسلامی ایران را به ما یاد آوری کند.

متن مجری گری دهه فجر در مدرسه

«والفجرِ و لَیالٍ عَشْر…». دهه مبارک فجر، تجلی شکوه‏مند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت، با انقلاب اسلامی خویش، صفحه ای زریّن را در تاریخ حیات آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی و استقلال را در گوش جان جهانیان طنین‏ انداز کرد.

در این دهه مبارک، یاد حضرت امام (رحمت الله علیه) را گرامی می‏داریم؛ ابرمردی که هماره دم مسیحایی اش، جان‏بخش جان‏ های حقیقت جوست و هنوز پس از گذشت سال‏ها از رحلت ملکوتی اش، نامش بر پایه های ستم استکبار لرزه می‏ افکند و یادش، در دل‏های مستضعفان و آزادگان زمین، امید می‏ آفریند و انگشت اشارت او، به آیندگان امتداد راه را نشان می دهد.

متن مجری گری دهه فجر کوتاه

سلام خدا بر فجر و سلام خدا بر فجر آفرینان. سلام خدا بر شیرمردی که حقیقت فجر و آزادگی را با دم مسیحایی اش بر پیکره این ملت و سرزمین رنج دیده طنین انداز کرد و رهایی و آزادگی را به یک یک مردمان این مرز و بوم هدیه داد. سلام خدا بر دهه مقدسی که سرآغاز عصر تازه ای در تاریخ جهان بود، سرآغاز عصر خودباوری و مقاومت. دهه فجر دهه مقدسی بود که سرآغاز عدالت خواهی تمام مظلومان تاریخ شد. مظلومانی که همواره زیر بار جور ظالمین زمان لگدمال می شدند طلوع نور عدالت را با ورود امام عزیزمان به وطن نظاره کردند.

دهه فجر دهه فرود فرشتگان و لطف خاص خداوند بر زمین بود، دورانی که دست پرقدرت حق پشتیبان مردمان پا برهنه ای شد که از حکومت طاغوت به ستوه آمده بودند. اینگونه بود که لطف الهی زمین و زمینیان را نوید دوران شکوهمندی داد که با دستان قدرتمند پیر انقلاب و تلاش شهیدان به مقصد رسید.

متن مجری گری دهه فجر

صدای پای بهمن که از آن سوی انتظار از دور دست حماسه و ایستادگی در برابر باد همچنان مقاوم در برابر طوفا ن می آید. بهمن همراه با گام های سبزش بلورهای زندگی را به خاک میهن ما هدیه کرده است. بیا دست در دست بهمن به گلزار شهدا برویم و با گلاب گریه غبار از مزارشان بشوییم. بیا به باغ لاله ها برویم چرا که بهمن باغبان لاله هاست و درد سینه ی لاله ها را می فهمد.

متن مجری گری دهه فجر

امام عزیزم، مرشد و مرادم
در این ایام خجسته و مبارک، غم فقدانت امانم نمی دهد و اندوه هجرانت رهایم نمی کند. آخر ایران را بی تو نوری و فروغی نیست، جای جای ایران نشان از تو دارد و شمیم وجودت همه جا را آکنده است. پیوسته تو را می جوییم و همواره از تو می پرسیم. همیشه به شوق دیدارت به آسمان و ستارگان خیره می شویم.
نازنینم
توکه از حال عاشقانت آگاه بودی تو که از جان شیفتگانت خبر داشتی و می دانستی که ما شیدا و بیقرار تو هستیم، چگونه تنهایمان گذاشتی. آخر آنکه عمری را در پرتو وجود رهنمودهای تو سپری کرده ایم و با تو خو گرفته ایم.
در غم تو روزها بی گاه شد/ روزها با سوزها همراه شد/ روزها گر رفت گو رو باک نیست/ تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

متن مجری گری دهه فجر طولانی

بار دیگر معجزه ای در تاریخ اتفاق افتاد. بار دیگر دست توانای خدا از آستین غیب بیرون آمد. بار دیگر اراده خدای عزیز و حکیم به کار افتاد و رحمت و منت حق، ملتی مستضعف و ستم کشیده را در برگرفت و فیض روح القدس مدد فرمود و به کالبد ملتی مرده، روح و روان دمید.

سرانجام آنچه به خواب شب هم نمی‏دیدیم و ناممکن می‏ پنداشتیم، به وقوع پیوست و ملت ما و ملت‏ های مسلمان و عالمیان را غرق بهت و حیرت و اعجاب نمود. قدرت‏ های داخلی و ابرقدرت های بین‏ المللی را با همه هوشیاری غافلگیر کرد، حساب‏ها و نقشه‏ های سیاسی و طرح‏ های دراز مدت و تصمیم گیری های مطالعه شده آنان را به هم ریخت و بالاخره، ملت مسلمان ایران آزادی را بازیافت.

امام آمد و چون خون در رگ هایمان جاری شد. امام آمد و به سان نور، شب تارمان را روشنایی داد. امـام آمد و چـون روح به کالبد مرده مان، حیاتی دوباره بخشید. امام آمد و زمستانمان را بهاری جاودانه کرد. امام آمد و فجر آورد و در دستان پر نورش، «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» را به ارمغان آورد.

این روزها بوی خوش بهار آغشته به عطر معطر آزادی از راه می‏رسد و تقویم تاریخ یک بار دیگر برگ زرینی را به خود می‏ افزاید و انقلاب شکوهمند اسلامی ما سالگرد پیروزی خود را جشن می گیرد؛ انقلابی که صفحه ای زرین را در تاریخ حیات انسان های به خواب رفته گشود، و صلای دین‏داری، عدالت‏خواهی، استقلال طلبی و آزادگی را در گوش جان خفتگان طنین‏ انداز کرد.

متن مجری گری دهه فجر

چه مژده‏ ای زیباتر از آمدن بهار در پی یک زمستان تار و طولانی؟!
چه بشارتی شیرین تر از بشارت خورشید در پی یک شب سرد و تاریک؟!
چه پیامی نیک‏ تر از پیام زلال آب برای لبانی تشنه و خشکیده؟!
چه نوایی برتر از بشارت «جاء الحق» و «زهق الباطل»؟!

قسم به شب پوشیده! که روز خواهد درخشید و بهاری ترین روز هستی، بر صحیفه‏ ی شب تار و طولانی، مُهر پایان خواهد زد.
نسیم خوش عطر هدایت و نصرت، از هر سو می‏ وزد و روح و جان عاشقان را می‏ نوازد. بهار، با همه ی مهربانی ها و با همه ی طراوتش، نهال فتح و پیروزی را به ارمغان می آورد. پرندگان سفیدبال و عاشق، تنگی قفس اسارت را بال می‏ گشایند و در قاب نیلگون آسمان، نغمه‏ ی آزادی سر می‏دهند.
قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی.
وطن، این خاک مقدس، اقیانوسی می‏شود خروشان از موج‏های سنگین؛ و غریو «اللّه‏ اکبر»، از هرکوی و برزن، نوید نصرت را طنین انداز می‏ کند.

شهر در قلمرو شب بود … آمدی

تاریک بود، شب رَجَز می‏خواند، سوسوی ستاره ها را ابر تیره می‏ سترد. خورشید، تبعیدی فردا بود، و شب در صحراها و کوه‏ ها و دشت‏ ها، در میان باغ و بر فراز رود و اقیانوس، حکم می‏راند و نفس‏ها را می‏ برید، به چار میخ می‏کشید و خون سرخ ستاره ها را بر چهره آسمان می‏ پاشید.

صدای غل و زنجیر می‏ آمد، و جز آن، دیگر سکوت بود که کران تا کران، در گوش‏ها فریاد می‏کشید. درخت‏ ها یخ زده بودند، رودها منجمد شده بودند، ماهی‏ ها خواب بودند، و پنجره های رهایی یکی پس از دیگری بسته می‏ شدند. دست‏ ها آن‏قدر پنجه به دیوار کشیده بودند که فرسوده بودند. یاد باران کم کم از ذهن زمین پاک می‏شد، قندیل سکوت و وحشت و هراس در سردابه تاریخ، هر رهگذری را به خواب ابدی فرا می‏خواند؛ و این چنین شب رجز می‏خواند، و یکه‏ تاز میدان بود تا این‏که چاووشان از آمدن صبح خبر دادند.

خبر در اندام شب پیچید. شب به خود نالید، تلألو نور خورشید از کرانه‏ های دور، بر ذهن خفته جهان تابید. رودها به راه افتادند، ترنم باران بود و رقص جویباران، هلهله درختان بود و لبخند زمین و بازی گنجشکان و بال و پر گرفتن قناری‏ ها، چکاوک‏ ها و پرستوها. اکنون صدا، صدای بارش باران بود تا این‏که در میان گرگ و میش صبح، خورشید برآمد و پایان انجماد زمین را اعلام کرد.

متن مجری گری دهه فجر در مدرسه

و تو دست بر شانه ی یار از پلکان آسمان پای فرود می نهی.
به معصومیت چشمانت و بر سایه روشن شب دیدار سوگند،
بر لحظه ای که پیشانی نستوه تو بر صورت یار بنشست و شانه هایت دمی برای آرمیدن به تپش افتاد و جماران در سوگ نشست و آن یار بر بال ملائک به آسمان عروج کرد
و تو چه بی صدا برآخرین دیدار می گریستی و چه گفت آن یار سفر کرده هنگام پروازش که زخم دردهایت را مرهم سبزی شد و زودتر از باور تدبیر پرستوی جماران شدی و آهنگ کوچ نمودی.
هنوز هم بهار می آید و جماران در غیبت حضور تو چه سکوت کرده است.
و برآیینه ها چه بی صدا ضجه می زند یاران رفته از بهار را و بر بارش دریغ ابهام.
کاش زمان سکون می کرد و چنین بار غربت بر دوش پرستوها نمی نشست.
پرستوها این رندان حقیقت جو هم چنان چراغ بر دست به دنبال فرزندان آدم.
آن چه بر ما فرود آمد و در تجسم ها ریشه دواند و آیینه ها را شکست و بر مظلومیت عشق نشانه رفت .
قسم به صداقت باران، در بهاری که تو نیستی و قسم به صلابت دعای شب تا پگاه یاران که به یار دیرین از ما بگوی که ما تا آخرین عهد مانده ایم.

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.