شعر تسلیت از حافظ (مجموعه اشعار حافظ درباره مرگ و تسلیت)

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

در اینجا چند شعر معروف از حافظ با موضوع تسلیت و مرگ آورده شده است:

غزل 78:

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
هر چه کردم که برآید به خجلت نینجام
آه ازین راه که با فکری و ایمان نرود
شد تمام عیش و عشرت به نصیب دگران
بخت ما بود که با ما به سرانجام نرود

غزل 5:

گر چه در عشق خطرهاست ز نه همت ماست
پیش ما دوش نشان سینه و آغوش بماند
در ازل نقش رخ او ز ازل نقش و نشان نیست
گفتمش نکته‌که جانان به دل و جان نرود

غزل 130:

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

غزل 178:

عمر ما شد صرف در کوی نگار آخر نشد
دل نداند از چه این سودای یار آخر نشد
عمر بر باد فنا شد، روزگار آخر نشد

غزل 155:

یک دلا ای خسته دل ای بی‌قرار آخر شد
به پایان می‌رسد کار دلدار آخر شد
جان سپردم بر سر زلف سیاهت چو به جان
شد درازای شب وصل و دیار آخر شد

این اشعار با مضامین تسلیت و مرگ می‌توانند در مراسمات و مواقع تسلی‌بخشی مورد استفاده قرار گیرند.

البته، در اینجا چند بیت دیگر از حافظ با موضوع تسلیت و مرگ آورده شده است:

غزل 183:

به یاد آن که بر عاشق حکیم است
ز یاد او دلم شاد است و غمناک
شد آن گه زندگانی‌های شیرین
که چون گل بر گلم پیچید بر خاک

غزل 202:

گر چه جانم می‌رود هر دم ز دست
از لب لعلت کنم دل مست دست
تا قیامت گر چه می‌خواهم وصال
خود چه سود آخر ندیدم یک نفس

غزل 217:

از غم جهان تا چند خواهی شکست
می‌خور که به زیر فلک اوفتاد
هر چند دلم در غم او می‌سوزد
زان می‌دهدم همی شفا به کسی

غزل 295:

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها
زان جا که هستی در خطا پوزش طلب عذر خطا
هر چند بر روی زمین، دریا ز دریایی رود
آن کس که بدردل نیست، او را چه اندوهی بود؟

غزل 308:

مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفا بخشند اگر ساقی به یاران جامی از رحمت
به آب دیده‌ی دریاکن چه غم دارند این خاکی

این اشعار نیز با مضامین تسلیت و یادآوری از دست دادن عزیزان، مناسب برای استفاده در مراسم تسلیت و یادبود هستند.

نظرات