دلنوشته برای میلاد پیامبر | متن های زیبا برای ولادت حضرت محمد

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

در این پست مجموعه دلنوشته برای میلاد پیامبر به شما ارائه می شود که می توانید از آن ها در فضای مجازی نیز استفاده کنید. حضرت محمد (ص) در ماه ربیع الاول سال 570 میلادی چشم به جهان گشود. شیعیان می گویند حضرت محمد در روز 17 ربیع الاول به دنیا آمده است و اهل تسنن می گویند ایشان در روز 12 ربیع الاول به دنیا آمده اند. برای خواندن دلنوشته های ولادت پیامبر با ما همراه باشید.

مجموعه دلنوشته های زیبا برای ولادت پیامبر اکرم (ص)

دلنوشته برای میلاد پیامبر

تا نام تو برده می‌ شود، چراغ‌ ‏های صلوات، در جان لحظه‌ ها فروزان می ‏‌شوند.

تا فضیلتی از تو گفته می ‏‌‌شود، دل ‏‌ها از بوی گل محمدی زنده می ‏‌شوند.

یاد نوید بخش تو، درب ‏‌های صبح را به رویِ ما می‌ گشاید. قرآن تو، نزدیک‏ترین راه رهایی است و نهج‏ الفصاحه‌ ‏ات، پاک ‏‌ترین مبحث بندگی…

دلنوشته کوتاه برای تولد پیامبر

محمد عظمت نام تو به قدری است که همیشه افتخار کرده ام که پدرم همنام توست وقتی محبت و مهربانی پدرم را میبینم به یاد مهربانیت با فاطمه می افتم واژه مهربانی با نام تو معنا پیدا کرده است.

محمد برای من مساوی است با محبت و مهربانی و عشق به دختر…

دلنوشته میلاد پیامبر

دل است دیگر…
گاهی هوس می‌ کند!!!

هوسِ شب‌ های مدینه النبی…
هوسِ نگاه‌ های اشک‌ آلود به گنبد خضرا…
هوسِ دردودل با رسولِ مهربانی…
هوسِ نشستن در حیاط چتری…
هوسِ خنکای سنگ‌ های مرمر آن مسجد حتی…
هوسِ ایستادن پشت درب‌ های بقیع و اشک ریختن و اشک ریختن و اشک ریختن…
هوسِ سعیِ بین مسجدالنبی و بقیع…
هوسِ…
دل است دیگر…
گاهی می‌ گیرد!!!
از بی‌ مهری‌ها به رسولِ مهر و عاطفه…
از جنایت و خشونت و نامهربانی به اسمِ پیامبرِ مهربانی‌ ها..
از تفرقه‌ی امت پیامبرِ حافظِ وحدت…
از بی‌اخلاقی‌ها نسبت به آن خلق عظیم…
دل است دیگر…
خیلی چیزها از خدا می‌ خواهد!!!
ولی همه‌ اش شاید خلاصه بشود در:
عشق_محمد و آل محمد در دنیا و دستگیری‌ شان در آخرت

دلنوشته برای میلاد حضرت محمد

بر دل عاشقان امروزم نقش بست چرا که مهر پروردگار را درنقش نام تو سرود…
و امروز از حمدی که صورتگه عشق است ح را برگزید تا در نام تو حک کند…
و خدای بار دیگر مستی عشق را به جهان اموخت که درنام تو م را سومین گزید و در پایان دودمان انسان را به معراج سپرد تا که دال بر پایان نامت نشست….
پس محمد را نقش بست تا بگوید تو مهر حمد مستی عشق جاودان الهی و ابروی دودمان انسان هستی….
حضورت یعنی روشنی چشم جهان… قدم ،قدم… دستم را بگیر…. میدانی که جز عشق تو هیچ ندارم.

دلنوشته به مناسبت تولد پیامبر

درود خداوند بر تو باد، آن‌ گاه که پیشانی ارادت بر خاک نهادی تا شکوه بندگی را به جای آوری!

درود خداوند بر تو باد، آن‌ گاه که مادر را سلام گفتی و فرشتگان به تحسین جمال بی‌ مثالت پرداختند.

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت حضورت در کاینات برخوردار شد و آسمان به میزبانی زمین غبطه خورد.

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که خانه دوست، آکنده از عطر عاشقانگی‌ ها شد و نجوای نمازت، دل از آسمان ربود!

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زبان به حمد و یگانگی خداوند گشودی و عطر توحید، کوچه‌ های مکه را فرا گرفت!

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زخم بی‌شمارت، عشق را به تماشا فرا خواند و عاشقانگی از افسانه به حقیقت پیوست!

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که غربت، به قصد قربت برگزیدی و برکت وجودت، تاریخ را به مبدأی از نور، راهنما شد.

درود خداوند بر تو باد؛ مادامی که حیات در کاینات باقی است…

دلنوشته زیبا برای تولد حضرت محمد

سیاه و سفید

فقیر و غنی

غرب و شرق

برای او فرقی ندارد…

که او رحمت است، نه تنها برای بشر و نه فقط در زمانی خاص؛ بلکه رحمت است برای «عالمیان». حتی برای من که قرن‌ها پس از آمدنش نفس می‌ کشم!

محمد (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) معشوق خدا و سفیر اوست که همچون معبودش تحمل گمراهی، نقص و عذاب بندگان را ندارد.

پس برای هدایت همگان جان‌فشانی می‌کند؛ تا جایی که خداوند به او می‌ فرماید: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ»! و من چقدر خوشبختم، که پیامبری چون تو دارم، ای مهر بی‌پایان.

دلنوشته ای خاص برای تولد پیامبر اکرم

مانده‌ ‏اند عالمیان و آدمیان کـه کدامین لحظه را لحظه ولادت تـو بشمارند

موجودات هر چـه به گذشته‌‏ ها می‌ نگرند

هر چـه در خورجین سوابق خویش جست‌وجو می کنند

هر چـه زمین ماضى را می‌ کاوند

هر چـه نگاه در زوایاى حافظه می‌ گردانند

جز تـو هیچ نمی بینند، خجسته باد بر اهل زمین

یک دلنوشته تولد پیامبر

زمین گهواره ی کابوس های تلخ انسان بود .

زمان چون کودکی در کوچه های خواب حیران بود .

خدا در ازدحام ناخدایانِ جهالت گم.

جهان در اضطراب و ترس، در آغوشِ هذیان بود .

صدا در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل،

سکوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود.

نمی رویید در چشمی به جز تردید و  وهم  و  شک،

یقین، تنها سرابی در شکارستان شیطان بود.

شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی،

به رغم فتنه های پیشِ رو  در خاک مهمان بود.

جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر ،

«  محمد  » واپسین پیغمبر خورشید و باران بود …

دلنوشته قشنگ درباره تولد حضزت محمد

آسمان ها و زمین امشب نور باران اسـت

بر لب عرشیان از شوق گل، عشق و سرور جاری اسـت

زمین، گل باران و فضا سرشار از عطر مشک و عود اسـت

شهر مکه، میلاد آخرین سفیر الهی، رسول حق و رحمت را

انتظار می کشد؛ آن کـه نقش نگین انبیا اسـت

ناگاه در این فضای پر از عطر و نور، خداوند دسته گلی را

به آمنه عطا نمود و زمین و فلک غرق سرور و شادی شد

و ملائکه فوج فوج برای عرض تبریک به زمین آمدند

دلنوشته راجع به تولد پیامبر

فــلــک امــشـب زمـیـن مکه را از دور می بوسد

مـــلـک مـهـد مـحـمـد را بــه مـوج نور می بوسد

بـــفــرمان خــدا خــاک درش را حـــور می بوسد

مــسـیــح از عــالــم بـالا کـلیم از طور می بوسد

حــرم پـیــمـوده ره سویش طواف آورده بر کویش

صـفـا چــون گــل کند بویش صفاها گیرد از رویش

بــه یــاد لــعــل لــب هایش کند رفع عطش زمزم

متن دلنوشته برای تولد حضرت محمد

یا رسول الله!
کار از شکوه و شکایت گذشته است!
مطمئنیم که نظاره گری!
نظاره گر خون آشامانی که بنام شما سم شهادت بکامتان ریختند و ….!
و اکنون دنباله های آنان نه به هیچ کس رحم دارند و نه مروت!
هم آنان که سربریدن انسان ها برای بچه هایشان بازیست کودکانه!
آقای ما
در این غروب تمام خصلت های ستوده شده
ما را بخودمان وامگذار
و این خونخوار انسان نماهایی که نام دین شما را بسخره گرفتند
و زحمات و مرارت های شما را بدنیا فروشی هدر دادند
ای رسول مهربانی و عطوفت
فرزندان ایرانی شما دست بر قبضه ی شمشیر و بغض در گلو منتظر شهادتند
بر ایشان رحم مکن و دست انتقامت را از پرده ی انتقام برون آر
تشنه ی خونشان شده ایم ….ولی هنوز صبوریم و منتظر…..

دلنوشته ناب برای تولد پیامبر

تو از بهار آمدی ،
به انتظار کوچه‌ های منتظر رقم زده،
تو آمدی و با ظهور نور تو ،
شب سیاه و تیره رفت.
نشست پای دیدنت، به چشم تار و خیره رفت.
تو آمدی ستارگان،
دوباره جان گرفته و شهاب‌ ها جوان شدند.
در آسمان،
هزار اتفاق تازه شد ز تو پدید،
چو یاس شد همه جهان
سپید گشت،

ای امید،
تو که قدم به کهکشان ما زدی،
هوای تازه‌ ای دمید.
دم از صفای ما زدی،
بهشت شد وجود ما،
شفا گرفت روح ما،
خراب شد امارت نشسته بر خرابه‌ ها،
فرو نشست آتش و شراره‌ ها و کینه‌ ها،
شکسته شد تمام بت‌ خزانه‌ ها،
برآمدند جوانه‌ ها،
سرودها، ترانه‌ ها،
چه عاشقانه‌ آمدی.
چه عارفانه در دیار خاکیان قدم زدی.
هنوز در خیال تو،
به این خیال مانده‌ام،
چه منتی به ما نهاده‌ای، همیشه جاودان
که با وجود آسمانیت بر این زمینیان،
تو سر زدی …

نظرات