متن ادبی درباره پرتقال و عطر پرتقال (زیبا و ناب)
هوای بارانی و سرد پاییز، برگ های رنگارنگ درختان در فصل پاییز، عطر نارنگی و پرتقال در پاییز بهترین حس و حال را به انسان منتقل می کند و بسیار لذت بخش می باشد. همه فصل ها زیبا هستند ولی پاییز با آن هوای بارانی و برگ های رنگی ریخته شده زیر درختان و میوه های خوشمزه پاییزی جور دیگر دلبری می کند. عطر و بوی پرتقال در روز های پاییزی انسان را عاشق می کند. در این پست متن ادبی درباره پرتقال به شما ارائه می شود، با ما همراه باشید.
متن ادبی و زیبا درباره پرتقال
متن زیبا درباره پرتقال
دوست داشتنت زیباترین حس دنیاست..!
به بوئیدن پرتقال می ماند…
به عطر نرگس و رایحه ی یاس…
وقتی عاشقت شدم
نمی دانستم تکه ای از بهشت؛
در دوست داشتن تو، توصیف می شود…!
متن ادبی خاص درباره پرتقال
روز بود
درخت پرتقال در حیاط می درخشید
ساعت عمر را به ثانیه ها سپری می کرد
بچه ها بی وقفه بازی می کردند
روزی آفتابی بود
ما نشسته بودیم و در فکر گذران عمر بودیم
سکوت ساعت ها بود که مرده بود
سر و صدا از هر طرفی ما را مهمانی کرده بود
پر زن مدام مشغول کار بود
آن ها در ا ضطراب دیدن خانه ی جدید بسر می بردند
ما گرچه فقیر بودیم
ولی همواره در فکر آفتاب درخشان بیرون بودیم
آن ها آمدند
پذیرش خانه شفاف بود
تبسم روز در همه جا عطر آگین بود
خانه چون دمیدن آفتاب دل گشا ئی می کرد
زمستان آمده بود
با سرمای سوزان
قناری های زندانی آواز عاشقانه می خواندند
شاید آواز آوارگی جهان را می سرودند
ما ناگهان غرقاب شب می شدیم
با دسته گلی از صمیمیت…!
متنی ادبی درباره پرتقال
بین خودمون بمونه
ولی از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم .انگار هرکدام خودشان را می کشیدند به شاخه های خشک و پوستشان را خراش می دادند که عطرشان به مشامت برسد و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی.
بعد نَخل ها سر خم می کردند که آفتاب روی آرامشت نتابد و باران هلالِ صورتت را تَر نکند.
آن وقت شبنم ها می آمدند و سنجاقک ها بال می زدند و من که دورتر ایستاده بودم زندگی را می دیدم که فقط همان چندلحظه به جریان افتاده بود…
یک متن ادبی درباره پرتقال
میان تمام میوه ها از پرتقال خوشم می اید
نه که بویش لذت صبحی مه الود است
نه که برای سلامتی خوب است
و بوی بد سیگارم را از دهان می گیرد
نه بخاطر این ها نیست
خوب میدانی !
از انروزی که تو گفتی :
(( چقدر از این میوه بیزارم .))
من از آن روز از درخت پرتقال هم
مثل تمام چیزهایی که تو بدت می اید
خوشم می اید.
پیام ادبی درباره پرتقال
تو را که می بینم
عطر پرتقال در تمام شهر می پیچید
قدم که بر می داری هر درخت شکوفه می زند
و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می دود
متن ناب ادبی درباره پرتقال
کاش با تو نسبتی داشتم…
مثل بهار،
که با شکوفه پرتقالبوی خاک،
که با قطره های بارانیا اندوه،
که با سکوتِ ماهکاش با تو نسبتی داشتم…
یک متن ادبی در مورد عطر پرتقال
عطر پرتقال می گیرد نفسم
از تو که می گویم
نارنجی می شود دنیایم
تو را که می بینم
و تو بکرترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی
که در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه
پر از دوستت دارم…
متن قشنگ ادبی در مورد پرتقال
اگر من باغبان بودم در جای جای زمین،
درخت های پرتقال می کاشتم
تا عطر شکوفه هایش در آسمان بپیچد
و بوی مهربانی را به مشام همگان برساند
و یاد آورد این باشد که همیشه می توان سبز بود.
متن ناب در مورد پرتقال
عشق
مثل پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه…
به خیالت هیشکی نمی فهمه، اما بوی خنکِ پرتقالیش می پیچه همه جا و عالمو پر می کنه از عطرِ عاشقی و لبخند.
عشق
مثلِ پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه…
خودشم که نمونه، خاطره ی بوی پرتقال و بهشتش، تا ابد یادگاری می مونه توی حافظه ی دستات!
متن جالب در مورد پرتقال
آی شکوفه ی پرتقال!
می بینمت
بهااار می شود قلبم!
می بویمت
شکوفه می زند احساسم !
تو را
چه در برگ برگ خاطرات کودکی ام
چه در برگ برگ درختان امروز
که می یابَمَت !
مستانه هِل هل می زنم
مستانه هِل هِل می شوم .
پیام ادبی زیبا در مورد پرتقال
وقتی که سوسک ها
آرامش ظریف مرا خرد می کنند
پروانه های کوچک احساس شعر من
چون ذره های نور
از درزهای باز در و پیکر اتاق
انگار تا یک سیاه چاله ی بی نام و دوردست پرواز می کنند
و در تمام شب من مثل کودکی که فهمیده باز هم
آن مرد پرتقال فروش عجیب را پیدا نمی کند
مبهوت و شرمسار از کاغذی که رنگ رخانش در قبض انتظار پریده ست
هر ناسزای غیر مجاز و مجاز را بر خیل سوسک های تبه کار می آورم
به لب و با گریزی نیز به یک مکان امن پناهنده می شوم
و فکر می کنم من سوسکی ندیدم
و فکر می کنم به بالهای رنگی پروانه های شعر در دشت های دور
یک پیام ادبی در مورد پرتقال
من عطر تو را گم کرده ام،
گیج و سر درگمم، راه می افتم..
نمی دانم مقصدم کجاست،
قدم ها از پی هم می آیند،
لحظه ای عطری آشنا مرا به سمت خود می کشاند
و من از باغ های پرتقال سر در می آوردم،
این همان عطر توست،
عطر شکوفه های پرتقال که
در تمام این فضا پیچیده است.
پیام زیبای ادبی در مورد پرتقال
خوشبختی اگر بو داشت ،
بوی پرتقالِ تازهیِ چهلم زمستون رو می داد
یا بوی پوست کندن نارنگی وسط کلاس درس. .
تو اوج خستگی
یا به قشنگی و بوی خوش بهار نارنج بود . .
فکر می کنم اگه خوشبختی میوه بود ،
یه چیز تو مایه های پرتقال بود تو چهار فصلِ سال!
همون قدر شیرین….
همون قدر لذت بخش…!
متن در مورد پرتقال ادبی
شبنم از شکوفه های پرتقال آرام آرام پایین می چکد،
غرق در این زیبایی شده ام،
سر انگشتانم را که بر پوست لطیف و نازک شکوفه ها می کشم
انگار زمان به عقب بر می گردد و خاطره ی حیاط خانه ی مادر بزرگ
با درختان انبوه باغش در من زنده می شود،
رویا بیدار می شود و من شروع به دویدن می کنم
و موهایم را به دست باد می سپارم.
متن جذاب ادبی در مورد پرتقال
اگر یک کلاغ چهل کلاغ است
پس چرا کلاغ پشت پنجره
به تو نگفت
از توت فرنگی تا پرتقال
فصل، فصل دلم برای تو تنگ بود!
متن پیام ادبی در مورد پرتقال
خاطره هات
بوی بهار نارنج دارند
بر من که می گذشتی
شکوفه هات به دلم می بارید
من مست خیال بهار نارنج…
بوسه های پرتقالی
لب های اناری و دست های سبز حاصل خیز.
باغ گیج از عطر بهار نارنج
هنوز هم جا برای عاشقی های پرتقالی ات دارد