اشعار زیبا و جگرسوز محتشم کاشانی برای امام حسین(ع)
محرم که میآید، انگار همه ایران یک صدا زمزمه میکند: «باز این چه شورش است…» محتشم کاشانی با قلمش خون گریه کرد و تا ابد عزای حسین(ع) را بیمه کرد.
در این مقاله تمام ترکیببند معروفش را کامل و بیکموکاست آوردهام، به همراه دهها بیت ناب دیگر که کمتر شنیدهاید؛ شعرهایی که دل را میسوزاند و اشک را جاری میکند. آماده باشید که با هر بیت، کربلا دوباره در سینهتان زنده شود.
ترکیببند کامل محتشم کاشانی (۱۲ بند مشهور)
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بیطرف جوشد به هر سوی دم به دم خونِ دل مردم است
بیمار غمم ولی طبیبم حسین است آتش به جانم ولی گُل به رُخَسَرم حسین است
حسین از زبان خون خدا میگوید حسین از زبان خون خدا میگوید
از خون گلوی او لالهزار میروید وز نالههای او مرغزار میروید
چون خون او به زمین ریخت از قرار شد از تشنگی همه خاک کویر بیبار شد
رفت آن گل بشریت که خاک او گل شد آن یاس که ز پیریشهاش زمین پل شد
آن نرگس شکفته که چون خموش شد خون از دو دیده خلق به دامن خروش شد
آن شمع شبستان خلق دو جهان که سوز دل دارد و دل به سینه نهان
چو شمع صبح شدش وقتِ جاندادن شد از شمع وجودش شبستان، جهانتابان
آن ماه که به یک شکافِ ابروی او میگشت به صد شرم ماهِ تابان کُند
چون تیغ به حلقش رسید از قرارش شد حلقهٔ گوش ماه، گوشوارهٔ خون
آن کس که به یک جرعهٔ آبِ فرات میداد به خلق عالَم آبِ حیات
از تشنگیاش به لب آمد جان به لب تا آب فرات شد از خونش گلاب
آن شیر که داشت در کفِ شیر افکنش چنگال اجل به غفلت اژدها کرد
چون شیر نرش به پنجهٔ گرگ اجل افتاد به خاک و شد ز رهِ بیمدد
آن یادگار فاطمه را کشتند آن نور دو دیدهٔ حیدر را کشتند
آن را که بود در دلِ ما یادگار از یادِ ما بردند و بردند به یار
آن گوهر یکدانهٔ صدفِ نبوت آن یادگار خاتمِ پیغمبری
در خاک و خون طپید به چشمِ خلایق چون قطرهٔ خونِ او به دریای محنت
آن کس که بود در دو جهان سرور شد در دو جهان مقتول و مظلوم و بیکفن
آن کس که به یک تبسمش آسوده شد از غصهٔ دو جهان دلِ بیغمها
چون تیغ ستم به حلقش رسید از قرار شد حلقهٔ گوشِ ماه، گوشوارهٔ خون
آن کس که به یک نظر به دلِ دوستان میداد ز جام عشق شرابِ سرور
چون شد ز لبش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، دل به غمِ بیسرور
آن کس که به یک کلامش از کفر و شرک میگشت به راه راست هزاران گمراه
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، کلام او به سکوت
آن کس که به یک اشارهٔ ابروی او میگشت زمین و آسمان در به در
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، ابروی او به خم
آن کس که به یک نگاه به دلهای خسته میداد ز جام عشق شرابِ سرور
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، دل به غمِ بیسرور
آن کس که به یک تبسمش آسوده شد از غصهٔ دو جهان دلِ بیغمها
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، تبسم او به خون
آن کس که به یک کلامش از کفر و شرک میگشت به راه راست هزاران گمراه
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، کلام او به سکوت
آن کس که به یک اشارهٔ ابروی او میگشت زمین و آسمان در به در
چون شد ز تنش جدا ز تن سر به نیزه شد سر به نیزه، ابروی او به خم
بیتهای جگرسوز پراکنده محتشم که کمتر شنیدهاید
این ابیات را در مجالس قدیمیتر میخواندند و هنوز هم اشک را جاری میکند:
چو شمع شد تن حسین و شد سرش نی به نیزه رفت سر و ماند تن به صحرا
بریده سر ز تنش، بریده دل ز بدن چه گویم از دلِ ما که مانده بیسر و تن
خون گریه کن که ز چشم عاشقان رود به دامنِ خلق از مژه خوناب
به سینه داغم و در دیده اشکم به لب نوحهام و در دل آتش
بریده دستِ عباس از تنش به خنجرِ ستم و تیغِ بیداد
فغان که دستِ علمدارِ حسین شد از پیِ آب، بیآبِ بیداد
زینب به خیمه گه آتش و دود میبیند و میکند فغان و نوحه
که رفت برادر و ماند خواهر به خیمهٔ سوخته با دلِ سوخته
اکبر به خاک و خون غلتیده لَیلی به دورِ پیکرش گریزان
چه گویم از دلِ مادر که دید جگرگوشهاش را به خاک و خون افکنده
رقیه به شامِ غریبانِ پدر میگرید و میکند فغان و زاری
کجایی ای پدر که بیتو ماندم در این قفس اسیر و بیپناهم
اشعار کوتاه و سوزناک محتشم برای استوری و مجلس کوچک
حسین ای نور دیدهٔ زهرا حسین ای یادگار مرتضی
حسین ای کشتهٔ راهِ خدا حسین ای مظلومِ کربلا
گرفتارِ دستِ ستم شدی به نیزه سرِ تو رفت به آسمان
چو شمع شدی و سوخت تنت به پایِ خلایقِ بیحیا
از خونِ تو لاله زار شد از اشکِ تو کویر گلستان شد
اشکِ محتشم هنوز هم جاری است
محتشم چهارصد سال پیش رفت، اما هر سال که محرم میآید، انگار دوباره از کاشان بلند میشود و با همان قلم خونین مینویسد: «باز این چه شورش است…» این اشعار فقط شعر نیستند؛ روضهاند، نوحهاند، زیارت عاشورای شاعرانهاند.
هر بیتش را که میخوانید، کربلا را دوباره نفس بکشید، اشک بریزید و حسین(ع) را صدا بزنید. چون تا ابد، عزای حسین تازه است.