شعر در مورد خداحافظی (دوستانه و عاشقانه)

خداحافظی همیشه با اندوهی نهفته همراه است به خصوص خداحافظی های عاشقانه و یا خداحافظی با شخصی که میدانیم دیگر او را نمیبینیم. اما گاهی خداحافظی موقتی است و میدانیم دوباره طرف مقابل را میبینیم و تنها ناراحت دلتنگی برای او هستیم. برای بیان احساسات خود هنگام دوری و جدا شدن از دوست، همسر، رفیق، عشق، اعضای خانواده، همکار، همکلاسی و هر شخص دیگری که وجودش برای شما مهم است می توانید از اشعار خداحافظی زیبا که در ادامه آورده شده اند استفاده کنید. گلچین شعر درباره خداحافظی از شاعران مختلف را تقدیم شما همراهان مینویسم میکنیم.
شعر درباره خداحافظی از دوستان
میگویم سلام، هیچکس جوابم را نمیدهد،
پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق،
یک نفر دست هایش تکان بخورد.
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا… در گلو شکست
خداحافظی نمی کنم!
حتی دست تکان نمی دهم
فقط همین ، “سکوت غلــــیـــظ”
برای آخرین سِکانس…
صدا می آید
صدای سوت قطار
چمدانم از خداحافظی ،
پر شده است.
خداحافظی کار من نیست
کار تو هم نیست
اما همه ناچارند
گاهی
آن را به زبان آورند
مثل حالا
که من آماده سفر شده ام
اشکهایم تو را ذوب کرده اند
اشکهایت تنم را خیس
به خیسی دریا
به خیسی رود
برو باشد ولی مـن هم خدا و عالمی دارم
مـن از دنیا گلـه مندم کـه از مهر تـو کم دارم
ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن
نگو رفتم خدا حافظ کمی دیگر معطل کن
همچنین بخوانید: متن خداحافظی
سکوت هرشبم طلیعه ی غمی ست
که در انتهای سینه ام جاخوش میکند
در روزهایی
در ابتدای جاده ی بی تو بودن
لبخند تو افسانه ای میشود
ومی رود که به تاریخ بپیوندد
ومن که سعی دارم
در آخرین برگ از دفتر نانوشته هایم
واژه ی خداحافظی را حک کنم…
غبار لحظه ها
بر چهره ی دلتنگ یک رویا
خاطره ی زنگار گرفته ی
یک غروب عبث را
در ذهن غمین ثانیه ها
مواج تر از
یک خداحافظی خیس
به نظاره می نشیند . . .
همیشه جدایی تلخ ترین لحظه ی یک رویاست
دیروز
با کفشهایم
قرارداد خداحافظی را
از کوچه های سرد تو
تایید کردیم
اگر مثل آدم خداحافظی كنی غصّه می خوری، ولی خیالت راحت است !
امّا جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد، یك دیدار ناتمام است …
ذهن ناچار میشود هی به عقب برگردد و درست یك ذره مانده به آخر متوقف بشود ؛ انگار بِروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی !
رفتنت
حفره ای در من ایجاد خواهد کرد
که تابستان و زمستان
از آن سوز میآید؛
با اینهمه آغوشت را بردار و برو
هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!

سلام
خداحافظ!
چیز تازهای اگر یافتید،
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار
حسین پناهی
چشمانم قصیده باران می شوند
وقتی دوستانم
غزل خداحافظی سر می دهند!
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظیاش را بفشارم
به خداحافظی آخرمان
وبه شیرینی لبخند ملیحت سوگند
روزگارم تلخ است..
چشمه ی باور من
روزگاری همه پابست نگاهت بودم
همه ی دلخوشیم حرف تو بود
همه ی زندگیم مال تو بود
تو چرا زندگیم را بردی؟
ای پریچهره من..
ای پریچهره من …
به شکوهت سوگند روزگارم تلخ است…
خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
خداحافظ ای شادی لحظه هایم
خداحافظ ای مهربان خیالم
خدا حافظ ای راز پنهان قلبم
خداحافظ ای شادمانی هر دم
من در خیابانی
گم شدم
که تو
دست خداحافظی را
تکان دادی
در الوداع هر دیدار
پی واژهای میگردم
به جای خداحافظ،
تا با آن بباورانم به خود
که دوباره دیدنت محال نیست!
میخواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که؛ “پدر” تنها قهرمان قصه بود!
عشق، تنها در “آغوش مادر” خلاصه میشد!
بالاترین نقطه ی زمین، “شانههای پدر” بود!
بدترین دشمنانم، “خواهر و برادر” های خودم بودند!
تنها “دردم” ، زانوهای زخمی ام بودند!
تنها چیزی که “میشکست” ، اسباب بازیهایم بود!
و معنای “خداحافظی”، تا فردا بود!!!
خداحافظی ….
بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی
دلیل،
بحث،
یادگاری،
بوسه،
نفرین،
گریه،
خداحافظی واژه نمی خواهد !
خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند
به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال بَرِشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها !؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده !؟
خداحافظی یعنی …
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را
پیش از دراز کردن،
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
” خداحافظ ” نمی خواهد …!!!
هرگز نگو خداحافظ
خداحافظی با تو
سلام گفتن به در به دریهاست
و در آغوش کشیدن
تمام تنهاییها.
ترسها.
سرگشتگیها…
شعر درباره خداحافظی از عشق
از آن به روز وداعت نهان شدم ز نظر
کز آب چشم روان فاش میشد اسرارم
اوحدی
خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
حتی اگر دیگر نبینمت،
هر شب به خوابت میآیم
تا به یادت بیاورم که بی خداحافظی رفتی
بدترین خداحافظی
آن است که
به امید سلامی دیگر
تا ابد
به آخرین بار
که خداحافظی کردید، بیندیشی
فصلها
رنگ به رنگ
در لباست جا به جا میشوند
از آستینت
جنگلی روییده است
و هزار باغ پنهان
در سینه داری
تا همیشه برای خداحافظی
از لباست
برف ببارد
همچنین بخوانید: متن دلتنگی عاشقانه
من
با تو مینویسم و می خوانم
من
با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوقِ این محال
که دستم به دست توست
من
جای راه رفتن
پرواز می کنم
مثل بوسهی پیش از خداحافظی
تکلیفت روشن نیست
من چقدر ساده ام
که هنوز فکر میکنم
روزهای آخر پاییز
تمام طلسمها باطل میشود
و تو مرا فتح خواهی کرد
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
“فاضل نظری”
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد
لب تو میوهی ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
بی قرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصلههاست
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هر چند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مث زخمی که لبش باز به لبخند، نشد
بی قرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصلههاست
به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ
ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم
که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
بروی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ
در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است
تهی کن خرقه ام از تن که جان باید فدا حافظ
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
مگر دل میکنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت می کنم حافظ خداحافظ
شهریار
حرفی که نجاتم دهد
از هراس دوباره ندیدن تو!
به من که عمری
لبریز بودهام از سلامهای بی جواب
هرگز نگو خداحافظ…
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
حافظ
شب روی شانه من خواب میبیند
و شبپرهها از من و شب
با تردید میگذرند
و او که بهترین آرزوها را برایم داشت
هفده بار بیشتر از من
خداحافظی را آزموده است
و این فاصلهای نیست
که با دعا و دویدن پر شود
تسبیح مادربزرگ گم شده
و من عجیب خوابم میآید
چیستا یثربی
نامهای که نوشتهای
هرگز نگرانم نمیکند
گفتهای بعد از این دوستم نخواهی داشت
اما، نامهات چرا اینقدر طولانی است؟
تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ کس برای خداحافظی
نامهای چنین مفصل نمینویسد
مطالب مرتبط: