اشعار مولانا در مورد دنیا (زیبا، عارفانه و پند آموز)
جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا یا مولوی یکی از محبوبترین شاعران ایرانی می باشد که اشعار او به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده است. اشعار مولانا عارفانه و عاشقانه است. اشعار مولانا عاشقانه و اشعار دلتنگی مولانا از معروفترین اشعار وی هستند اما او اشعاری در مورد خدا و دنیا نیز سروده که بسیار دلنشین و زیبا هستند. در این مطلب اشعار مولانا در مورد دنیا را با شما به اشتراک گذاشته ایم.
شعر از مولانا در مورد دنیا
علاوه بر اشعار مولانا درباره دنیا، می توانید شعر کامل نردبان خلق این ما و منیست را در مینویسم دنبال کنید.
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد …
خرج بی دخل خدایی است ز دنیا مطلب
هر که را هست زهی بخت ندانم که که راست
متن کامل شعر هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هی
ماییم که از باده ی بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
روزها فکر من این است و همه ی شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنماز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
… درهم شکنی به لن ترانی
در زلزله است دار دنیا
کز خانه تو رخت می کشانی …
… بی تو نزیند هین تو دانی
دنیا چو شب و تو آفتابی
خلقان همه صورت و تو جانی
عکس نوشته اشعار عارفانه مولانا
در قالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیر حبس شد، جانانه را گم کرده ام
از حبس دنیا خسته ام، چون مرغکی پر بسته ام
جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم کرده ام
نردبان اين جهان ما و منی است
عاقبت اين نردبان افتادنی است
لاجرم هركس كه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
متن کامل شعر گر بریزی بحر را در کوزه ای
نظر مکن به جهان خوار کاین جهان فانیست
که او به عاقبتش عالم بقا سازد
ز کیمیا عجب آید که زر کند مس را
مسی نگر که به هر لحظه کیمیا سازد
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
شادی مطلب که حاصل عمر دمی ست
هر ذره ز خاک کی قبادی و جمی ست
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و غمی ست
اشعار مولانا درباره دنیا
در ادامه شعرهای بلند مولانا در مورد دنیا را در اختیارشما عزیزان قرار داده ایم:
صد دهل می زنند در دل ما
بانگ آن بشنویم ما فردا
پنبه در گوش و موی در چشمست
غم فردا و وسوسه سودا
آتش عشق زن در این پنبه
همچو حلاج و همچو اهل صفا
آتش و پنبه را چه می داری
این دو ضدند و ضد نکرد بقا
چون ملاقات عشق نزدیکست
خوش لقا شو برای روز لقا
مرگ ما شادی و ملاقاتست
گر تو را ماتمست رو زین جا
چونک زندان ماست این دنیا
عیش باشد خراب زندان ها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا
متن شعر در دو چشم من نشین مولانا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
خبر واده کز این دنیای فانی
به تلخی میروی یا شادمانی
عجب یارا ز اصحاب شمالی
عجب ز اصحاب ایمان و امانی
عجب همراز نفس سگ پرستی
عجب همراه شیر راه دانی
عجب در آخرین بازی شدی مات
عجب بردی اگر بردی تو جانی
بسی کژباز کاندر آخر کار
ببرد از اتفاق آسمانی
بود رویت به قبله اندر آن گور
گر اهل قبله بودی در نهانی
ازیرا گور باشد چون صلایه
پی تحویلهای امتحانی
چو دانه فاسدی را دفن کردی
بروید زو درخت بامعانی
بسی طبل اجل پیشین شنیدی
مگو مرگم درآمد ناگهانی
اگر در عمر آهی برکشیدی
یقین امروز کاندر ظل آنی
وگر با آه راهی نیز رفتی
شهنشاهی و شمع ره روانی