مجموعه اشعار سعدی در مورد عشق به مناسبت 1 اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

روز بزگداشت سعدی شیرازی برابر است با 1 اردیبهشت ماه و هرساله در چنین تاریخی روز بزرگداشت سعدی گرامی داشته می شود. به همین منظور و به مناسبت روز بزرگداشت سعدی، گزیده اشعار سعدی در مورد عشق را انتخاب نموده ایم تا از خواندن آنها لذت ببرید.

چندین دوبیتی عاشقانه از سعدی نیز در این مطلب وجود دارد که بسیار خواندنی و قابل توجه است. همراه ما باشید.

گلچین اشعار سعدی در مورد عشق

شعر سعدی در وصف دوست

عکس نوشته شعر حافظ برای پروفایل، عاشقانه و عارفانه و غمگین

دوبیتی عاشقانه سعدی برای عشق

چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

……………………..

شعر سعدی در مورد عشق بازی

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

……………………..

شعر سعدی درباره عشق 

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

……………………..

شعر عاشقانه سعدی در مورد عشق یک طرفه

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌ نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

……………………..

شعر 6 بیتی از سعدی

از هر چه می‌ رود سخن دوست خوش ترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است

شعر عاشقانه عربی با ترجمه فارسی از شاعران معروف عرب زبان

اشعار سعدی در مورد عشق

گزیده اشعار سعدی عاشقانه و احساسی

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

……………………..

شعری عاشقانه از گلچین اشعار سعدی

آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود

……………………..

شعر عاشقانه از سعدی

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

……………………..

زیباترین شعر سعدی در مورد عشق خدا

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

……………………..

شعر سعدی در مورد شکست عشقی

من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

……………………..

شعر کوتاه از سعدی عاشقانه و زیبا

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

گلچین زیباترین اشعار فاضل نظری، عاشقانه کوتاه و ناب

شعر سعدی در مورد عشق بازی

یکی از زیباترین اشعار سعدی در مورد عشق

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

……………………..

شعر زیبا از سعدی در مورد عشق

ای سرو بلند قامت دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست

در پای لطافت تو میراد
هر سرو سهی که بر لب جوست

……………………..

غزل عاشقانه از سعدی

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست

……………………..

شعری زیبا از سعدی عاشقانه و زیبا

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

گلچین اشعار سعدی

شعر زیبای سعدی در وصف دوست

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم

……………………..

شعر سعدی در مورد شکست عشقی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن به از آن که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

……………………..

دوبیتی زیبا از سعدی

مرا خود با تو سری در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست

……………………..

شعر سعدی در مورد عشق یک طرفه

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

……………………..

شعر کوتاه از سعدی درباره خدا

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

اشعار سعدی در مورد عشق

شعر سعدی در وصف دوست

از هر چه می‌ رود سخن دوست خوش ترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست

شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست

ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست

جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده‌ام هنوز که نزلی محقرست

کاش آن به خشم رفته ما آشتی کنان
باز آمدی که دیده مشتاق بر درست

جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمرست

شب‌های بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

گیسوت عنبرینه گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست

سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصورست

زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست

……………………..

دوبیتی عاشقانه سعدی برای عشق

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

……………………..

شعر سعدی برای دوست

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم

که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

……………………..

شعر عاشقانه و احساسی سعدی

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من

لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟

شعر سعدی در مورد عشق بازی

شعر عاشقانه سعدی با اسم دلارام

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم

پرده برانداختی کار به اتمام رفت

……………………..

شعر دوبیتی سعدی درباره عشق

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی

صد نعره همی‌آیدم از هر بن مویی
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی

……………………..

دوبیتی عاشقانه زیبا از سعدی

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

……………………..

شعر سعدی در مورد شکست عشقی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

……………………..

شعر زیبا از سعدی در مورد عشق

امید وصل تو جانم به رقص می‌ آرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان

گزیده اشعار سعدی

شعر زیبای سعدی در مورد عشق و دوری از معشوق

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی

سعدی به هر چه آید گردن بنه که شاید
پیش که داد خواهی از دست پادشاهی

……………………..

شعر سعدی درباره عشق به خدا

نقش او در چشم ما هر روز خوش‌تر می‌شود

شعر عاشقانه سعدی در مورد عشق

شعر سعدی در وصف دوست

مرا مپرس که چونی! به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی! به هر لقب که تو خوانی

تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه‌ دانی؟

……………………..

دوبیتی عاشقانه سعدی برای عشق

تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو
هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

……………………..

شعر سعدی در مورد عشق یک طرفه

عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی

آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار
همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی

……………………..

شعر سعدی در مورد عشق بازی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

شعر عاشقانه سعدی در مورد عشق

شعر در مورد عشق و دل دادگی از سعدی

دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

برادران طریقت! نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است…

……………………..

غزل عاشقانه دو بیتی از سعدی

‏چنانت دوست مى دارم که گر روزى فراق افتد
تو صبر از من توانى کرد و من صبر از تو نتوانم…

……………………..

شعر از سعدی در وصف معشوق

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

……………………..

یکی از زیباترین اشعار سعدی در مورد عشق

عشق و
درویشی و
انگشت نمایی و
ملامت

همه سهلست
تحمل نکنم بار جدایی …

شعر سعدی در وصف دوست

غزل عاشقانه سعدی 

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

……………………..

شعر سعدی در وصف معشوق

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت

……………………..

شعرکوتاه عاشقانه از سعدی

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی …

……………………..

شعر کوتاه در مورد عشق از سعدی

گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش

……………………..

شعر درباره ی عشق از سعدی

من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذری روزی
که چون همی‌ گذرد روزگار مسکینم

……………………..

شعر درباره عشق از سعدی شیرازی

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست

……………………..

شعر کوتاه سعدی درباره ایام عاشقی

خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

……………………..

شعر در مورد عشق و دل دادگی از سعدی

ای خردمندکه گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کارآیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟

……………………..

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت

شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان

تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت

……………………..

شعر عاشقانه سعدی کوتاه

گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست
خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی

……………………..

از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

……………………..

شعر سعدی درباره غم عشق

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا

بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

……………………..

شعر سعدی درباره عشق یک طرفه

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی

نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی

چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی

که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچه‌ ای و بربط برهد به گوشمالی

دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی

خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار می‌رفت و فرو چکید خالی

تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی

……………………..

اشعار سعدی در وصف عشق و جدایی و دلتنگی معشوق

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

نظرات