شعر کوتاه درباره باران (زیبا، ادبی، سرشار از حس خوب)
افرادی که به هوای بارانی علاقه زیادی دارند و از این رحمت الهی لذت می برند، می توانند با اشتراک گذاری یک عکس بارانی و یک کپشن زیبا در فضای مجازی احساسات خود را نسبت به باران بیان کنند. در این پست شعر کوتاه درباره باران به شما ارائه می شود. شعر کوتاه درباره باران از شاعران بزرگ، شعر کوتاه درباره باران های بهاری و پاییزی در این پست آورده شده است، برای خواندن این اشعار زیبا با ما همراه باشید. برای دانلود صدای باران با کیفیت، کلیک کنید.
مجموعه اشعار کوتاه در مورد باران
مثل باران بهاری که نمیگوید کِی بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
شعر نو کوتاه در مورد باران
مرا که نگار روی تو بهار کرده باران بزند غنچه میکنم یک دست سوی من دراز کنی به تو لبخند هدیه می دهم
شعر قشنگ در مورد باران
بر سرش چتر گرفتم دیدم او خودش باران است
شعر بامفهوم کوتاه در مورد باران
إخترعت حبّك كي لا أظلّ تحت المطر بلا مظلّة… عشقت را آفريدم تا زیر باران بدون چتر نباشم…
شعر کوتاه عاشقانه راجع به باران
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن خیس و خسته به خانه بیا نمی خواهم شاعر باشی ، باران باش همین برای هفت پشت روییدن گل کافیست چه سرخ چه سبز چه غنچه…
شعر در مورد باران کوتاه
این باران بارانِ همیشگی نیست ! غلط نکنم به دلت افتاده برگردی …
هوا امروز بوی چیزهای تازه می دهد. بوی یک اتفاق خوش… امروز باید یا باران بیاید، یا کسی. دست های من بوی ریحان گرفته و بوی نعناع.
شعر غمگین کوتاه راجع به باران
باران که میبارد بند بیا از نبودنت دلم بی تو میگیرد
زیبایی تو شبیه باران آرام در سکوت خیابان میریزد
همدست کدام خورشید شدی ؟ تا زیر باران… با من خیس نشوی!
شعر کوتاه درباره باران و خدا
به خدا خواهم گفت: جای باران بهار دلمان تشنهٔ احساس شده عشق ببار!
یک روز بارانی از پنجره ی اتاق من در باران یاد عطر موهای تو می افتم هنوز مثل روز اول سرخ میشوم .. من بزرگ نمیشوم من از این عشق پیر نمیشوم باران میشوم …
شعر کوتاه قیصر امین پور درباره باران
ناودان ها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله، حجمِ هوا ابری ستکفش هایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری ستپشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ستو سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد: «خانه ام ابری ست»
شعر کوتاه درباره باران از قیصر امین پور
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبزبرای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
شعر کوتاه درباره باران از احمد شاملو
باران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزموده تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار
شعر زیبا و کوتاه از احمد شاملو در مورد باران
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بیقرار
باران را گو بی مقصود ببار
لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزموده تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار
شعر کوتاه و زیبا درباره باران از سهراب سپهری
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
شعر احساسی و کوتاه سهراب سپهری درباره باران
چه چیز در دنیا
غم انگیز تر از اینست که
پشت پنجره باران ببارد
و تو تنها
ایستاده باشی
تماشا کنی …
شعر کوتاه درباره باران از فریدون مشیری
من نمی گویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران
مثل مروارید باش
شعر کوتاه و زیبا درباره باران
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کندقطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کندبشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کندمثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کندچترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند
شعری کوتاه درباره باران
بگذار تو را میان خویشتن و خویش بگویم …
میان مژگانم و چشم بگذار اگر تو را به روشنای ماه اعتمادی نیست
تو را به رمز بگویم بگذار تو را به آذرخش بگویم یا با گل نم باران …
بگذار نشانی چشمانت را به دریا پیشکش کنم
اگر دعوتم را به مسافرت می پذیری …
شعر کوتاه درباره باران پاییزی
پاییز مرا عاشق می کند
باران عاشق تر
حالا تو بگو
این باران پاییزی با من چه می کند؟
شعر کوتاه در مورد باران پاییزی
دست تو و یک غروب آبان کافی ست
حالا که دلم گرفته، باران کافی ستمثل دوقلوهای به هم چسبیده!
یک چتر، برای هر دوتامان کافی ست
شعر کوتاه و خاص درباره باران
کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا می دادم:
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
شعر کوتاه درباره باران
زندگی باید کرد گاه با گلی سرخ
گاه با یک دل بی قرار
گاه باید رویید در پس یک باران
گاه باید خندید با غمی بی پایان
یک شعر کوتاه درباره باران
گر ز باران ابر آزاریسپهی را کند سپر دارینگذارد که تیر آن بارانبر سپه بارد و سپه داران
چقدر این دوستداشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد
که هی اتفاقاً آرام و شمرده شمرده
می بارد
شعری زیبا و کوتاه درباره باران
اشک و باران با هم از روی نگاهش می چکند
او سرش را می برد پایین… خیابانِ شلوغعابران مانند باران در زمین گم می شوند
او فقط می ماند و چندین خیابانِ شلوغاو فقط می ماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه اش سنگین… خیابانِ شلوغ
شعر کوتاه در مورد باران
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت
شعری کوتاه در مورد باران
غصه می سوزد مرا، باران ببار
کوچه می خواند تو را، باران ببارابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببارخاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببارباغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
اشعار زیبا و کوتاه درباره باران
بزن باران که امشب مست مستم
حکایت نامه عشقم رو بستمبزن سازی بر آن چشمان مستش
بزن تا قیامت با تو هستم
چترهای آسمانی مان را باز کنیم
خدا می بارد بر کوهابرها بر شانه های کوه سنگینی می کنند
آنان را تا نزد آلاچیق های خود راه دهیم
دارد باران می بارد
وای باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سر بی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست
یک شعر کوتاه در مورد باران بهاری
در آن بهار بلند آن سپیده ی بیدار مرا به گونه ی باران
مرا به گونه ی گل به موجواره ی آن شط روشنی بسپار
در آن بهار کبود آن دو دشت رستاخیز در آن سکوت پذیرنده
و گریزنده مرا به سان سرودی دوباره کن تکرار
یک شعر کوتاه در مورد باران
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گرچه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست
شعر کوتاه و جذاب درباره باران
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام تو را
در هرجا ببینم
در هر رنگ رنگین کمان
در هر ابری در آسمان
خیلی دلم برایت تنگ شده
در این هوای بارانی و عاشقانه
شعر های کوتاه درباره باران
برایشان ببارید باران جود
فرو شستشان گرد ذل از وجود
پس از رنج سرما و باران و سیل
نشستند با نامداران خیل
بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی ؟
ببار ای قطره ی مرهم ، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد
شعر احساسی و کوتاه در مورد باران
کاش باران بودم و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا می دادم:
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
شعری کوتاه راجع به باران
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست، حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور ((لوءلوء شاهوار))
بلندی از آن یافت، کو پست شد
در نیستی کوفت، تا هست شد