متن زیبا درباره درخت کاج برای کپشن و استوری
کاج درختی همیشه سبز است که برای کریسمس از آن برای تزیینات استفاده می کنند. شاعران زیادی از کاج در سروده های خود استفاده می کنند و آن را نماد سرسبزی و استقامت می خوانند. در این مطلب مجموعه ای از متون و اشعار زیبا درباره ی درخت کاج جمع آوری شده است. پیشنهاد می کنیم از مجموعه متن زیبا درباره درخت نیز دیدن فرمایید.
متن های زیبا درباره درخت کاج
خزان رسید و شب کوچه را تصرف کرد
و مهر در بغل کاج ها توقف کرد
وقتی تو اینجا نیستی پاییز جایش خالی است
همچون درخت کاج پیر از سبز بودن خسته ام…!
با یک درختِ کاج ، کریسمس نمی شود
هر خانه ای ، با طواف مقدّس نمی شود
شیرین ، اگر نشد قسمتِ فرهادِ کوه کن
شیرین ، کامِ کس ز میوۀ نارس نمی شود
تو را همواره می خواهم
نه گاهی داغ گاهی سرد
که عشق تو همانند درخت کاج
میان برف دوری هم
هنوزم سبز و پابرجاست …
درخت کاج و برفا
عید مسیح چه زیباست
بابانوئل با کادوهاش
خیلی خوب و با صفاست…
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند…
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد
تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشم های من به جای دست های تو!
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده!
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
من یک درخت هستم
بلند و سبز هستم
تو خاک ریشه دارم
تو ساقه میوه دارم
پاک میکنم هوا رو
شاد میکنم شمارو
اگر تو ماه اسفند
تو یک نهال بکاری
سال دیگه میبینی
این جنگل انبوه
فضا گرفته
دستان بلند سرو
ترنم
اشکال شلوغ
همهمه ی جغدان
سودای
خیال باد
رنگ بازی نفس
دراین
اختلاف دوران
سخت کرده اند
سنگینی
واژگان جنگل را
و من
سکوتم میان
بته های درخت
کاج
گم شده
كلبه بنده كماكان برفی استباز بوران است و سوز است و سپیدی حاكمتك درخت كاج جنگل از دور
تیر برقی است عقیم
كه درون خویشتن می سوزد
در بهار
چشم من از تبرم تیز تر است
تك درخت كاج جنگل از دور
این را می داند
درخت اجازه داده
روصندلی بشینیمرومیزای چوبی مون
میوه هاشو بچینیمدرخت اجازه داده
به پرتقال فروشاخوبه به یادش باشن
گاهی زغال فروشااگه اذیت کنیم
درختارو می میرناز سر زندگیمون
سایه شونو می گیرن
سیبـی شــده ام کــه از درخــت مــی افتــد
و تنهــا کشــف اش،
ســرگــردانی خــودش اســت . . .
و کاج ها قسم خورده بودند در هیچ جشنی شرکت نکنند
برف ها هم همین طور
همه چیز همین طور است،
کاج ها
برف ها
قسم ها و حرف ها!
حرف هایی که دوتا می شوند
و قسم هایی که می شکنند همراه کاج های چراغانی!
شاید فرصتی باشد
که از مقابل کاج ها بگذری
بی آن که برف ها روی سرت بریزند،
بی آن که حرفت دوتا شود،
بی آن که در جشنی شرکت کرده باشی!
همه چیز همین طور است،
چراغ ها
جشن ها و گذرها!
بیا بگذریم
نه از گذرها،
از حرف هایی که دوتا شده اند،
از برف هایی که ریخته اند،
از جشن هایی که به سوگ کاج ها نشسته اند!
همه چیز همین طور است!
همه چیز همین طور است!!
همه چیز همین طور است!!!
((حدیث ضیغمی))
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنندپوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنندیوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنندای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنندیک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنندآب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنندفاضل نظری
خانه ای کوچک و زیبا
در جنگلی بزرگ
با درختانی بلند
و پوشیده از برف
به غیر از آدم برفی
که لبخندی بر لب دارد
همه کنار آتش بخاری جمع اند
و چه شادمانه و خوشبخت
سال نو را با هم
و در کنار درخت کاج تزیین شده
جشن می گیرند
و بیرون
دانه های بلورین برف
آرام آرام پایین می آیند
در شب برفی کریسمس …