متن درباره نیمه گمشده | جملات ادبی، خاص و زیبا در مورد نیمه گمشده

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

هر فردی در زندگی ممکن است به دنبال نیمه گمشده ی خود باشد که همان همدم و یار همیشگی او است و تا ابد در کنار او آرامش خواهد داشت. رسیدن به نیمه گمشده گاهی مدت ها طول می کشد، گاهی هم این وصال به سرعت انجام می شود، در هر صورت دیر یا زود به نیمه ی گمشده خود می رسید، و در آن لحظه حال خوب و آرامش نصیب شما می گردد. در این پست مجموعه متن درباره نیمه گمشده به شما ارائه می شود، برای خواندن این متن های زیبا و احساسی با ما همراه باشید.

متن های ادبی در مورد نیمه گمشده

متن زیبا درباره نیمه گمشده

نیم خط شعر
تا وقتی به نیمه ی خودم رسیدم با تو یکی شود
همیشه که از نیمه گمشده ام می نویسم
تو در شعرم می نشینی و حالا
درست ایستاده ای روبروی شعرهایم
و خاطرات خط خورده ام را ورق می زنی
تا اولین نیم خط شعر من
تا آنجا که با تو شروع می شود
شبیه بچه ها شده ام
وقتی که هیچ بهانه ای برای گریستن نیست
لابد چیزی برای شکستن هست

متنی در مورد نیمه گمشده

نیمه گمشده وجودم ، تو را دیر یافتم ، درست در میانه های راه زندگی ، جایی که بیش از نصف مسیر را رفته بودم ، پس خوب قدر عاشقانه هایمان را میدانم.

چشمم چیزی نمیبیند و گوشم چیزی نمی شنود جز محبت های این عشق و صدای کف زدن های دوستدارانمان ، نمیدانم چقدر از عمرمان باقی مانده اما خوب میدانم حتی لحظه ای از این خوشی عاشقانه را با هیچ چیز عوض نخواهم کرد. میخندم ، شادم و عشق می پراکنم و دیگر هیچ….

یک متن درباره نیمه گمشده

کاش نیمه گمشده من بودی
تا می دانستی
نا تمامی من٬
به اندازه بی پایانی ناگفته ترین
حرف های دنیاست
و کاشگی دستانم تا همیشه جاری بود
تا روشنت می شد
که مرارت لبخند های کوچک من
مطلع مرگ نیست
بلکه
غریوی ست خاموش
که بی ابتدای تو
به انتها رسیدن را
فریاد می زند

پیام در مورد نیمه گمشده

کودکی و تپش قلب زندگی نو
نوجوانی تپش قلب استرس روزمرهای نو
این تبش قلب از کودکی تا پیری
رازیست میون قلب و احساس زندگی
چه شود این قلب به تپش بیفتد
تپش قلب چو معجزه عشق بکار بیفتد
زمانی گویند بیمار است
زمانی چو گویند عاشق
این درد عاشقی از چه است
مگر زندگی وصله عاشقی است
مگر عاشقی چه میخواد که قلب اینجور به تپش میفتد
جز نیمه گمشده مگر چیزی هم پیدا میشود که به تبش بیفتد

متن پیام درباره نیمه گمشده

نیمه گمشده ام نیست
چه کسی بود بگو به کجا رفت..
در ان لحظه که من به پریشان سحری
پی افکار خودم میگشتم
چه کسی میداند.
کمکی باید کرد
من دراندیشه خود جاماندم
مانده ام من به سکوت
که دراین راه خموش
شب تار و نگه من بیمار
یا که خویش.
درهیاهوی زمان پنهانم…..

متن درباره نیمه گمشده

منو تو مثل سیبی بودیم زیبا
دست نامهربانی این سیب رابه دو نیم کرد
نیمی تو
نیمی من
تورابه راهی
ومرا به سویی افکند!
من نیمه ی گم شده ی تو هستم
هرکجاسرگردان
به دنبال یافتن تو!
آیاتو نیزبه دنبال نیمه ی
گمشده ات می گردی؟

متن خاص  در مورد نیمه گمشده

متعهدم به نیمه دیگر دیگرم که خوابیده در گور
یا گمشده در افق های دور
نشسته ام بر چشمزار گریه های شور
دست در خیال گیسوی بور
تنها مانده در نبود نور
که کرده سوی دیدم را کور
و یادی از تو که میشود بر تنم مور…

متن ناب درباره نیمه گمشده

حسی که همیشه با آدمی همراه است
حس داشتن یک گمشده است
نمی شناسی اش
نمی دانی کجا باید به دنبالش بگردی
او هیچ وصفی ندارد
هیچ نشانی
چون «بخشی از توست» که نمی بینی اش
گمشده حقیقی آدم‌ها، در حقیقت نیمه گمشده شان خودشان هستند
که در طول مکان و زمان ذره ذره
از آنها جدا شده اند و جا مانده اند
و آدمی بی آنکه بداند
بی آنکه بخواهد
هر لحظه به دنبال آنها می دود
تا مجموع پریشان شده اش را دوباره از نو بسازد

متن بلند و زیبا درباره نیمه گمشده

آن روز که در قافیه شعر زمین ….

نام مرا حک کردند…
وزن هر قافیه را …..
به نگاه تو مزین کردند…
من زنم..
تافته ای از همه رنگ….
که شدم بستری از آرزوهای قشنگ….
در دل پاک زمین سبز شدم..
بالیدم….
گل هفت رنگ شدم
باغ جهان را دیدم..
به تنم کوثر نور…همه انوار فلک را ریخته
به نگاهم می ناب همه خم ها شیفته
من زنم….
تافته ای از همه رنگ….
که شدم نیمه گمشده یک شب سرد…
و تو…
از جنس زمینی….
حاصل دشت کویری…
و دلت تشنه یک قطره اشک….
من همه رویش سبزم در دل پاک تنت
خواهش اوج غروری در طلوع سحرت
ودلم تکه ای از ابر بهار…
پر باران محبت…
پر اشک انتظار..
من به تو محتاجم….
به همه وسعت دشت…
تو مرا میخواهی …
به همه بارش ابر…

نیمه ی گمشده ام، عمرم از نیمه گذشت تا که پیدا کنمت
تا که نیمِ دگرت که همه جان من است، جانم اهدا کنمت
ای که یک لحظه ز عمر، قسمت ما نشدی
تا همه چشم شوم که تماشا کنمت
ای که افسوس تو را همه شب آه کنم
وهم تصویر تو را نقشه ی ماه کنم
نیمه گمشده ام از زمانی که دلم از تو آگاه شده
قسمتم حسرت توست، سهم من آه شده
نیمه ی گمشده ام، من سوالی گیجم، پاسخی می خواهم
اینکه تو تنهایی، یا که من تنهایم
همه تقصیر من است، یا که تقدیر خداست؟
نیمه ی گمشده ام، سهمم از عشق کجاست؟
نیمه ی گمشده ام،زیر این چرخ کبود
یکی بود یکی نبود
یکی انگار همش وقف مردم شده بود
نیمه ی گمشده ام، تو مثل خورشیدی که مرا فهمیدی
و به ماه شب من روشنی بخشیدی
آری ای نیمه ی من، تو زمن دل بردی، تو مرا فهمیدی
و در اوهام خودم، خود همه می مردم
جان به لب می بردم، تا مرا بوسیدی
راستی نیمه ی من، ماه و خورشید چرا
در پی هم شب و روز، دائماً می گردند؟
نیمه ی همدگرند؟
یا که اجبار شده چرخ این دایره را، تا ابد پیش برند؟
نکند نیمه ی من همه بازیچه شدیم، همگی سرگردان
نیمه ام کاری کن، صفحه ای برگردان

خانه ی کوچک ما با حیاطش همیشه تنها بود
همیشه قصه ی دیو وپری مادربزرگ برایم معما بود
کنار باغچه زمان ساعت قدم زنان میرفت
وقت ، وقت مساله بی جواب اون روزها بود
صدای هلهله ؛بازی ؛شوخ وشنگی چقدر
خنده پدر بزرگ ومادر بزرگم زیبا بود
زمان گذشت وساعت عمر چهاردهه نواخت
زمان گذشت و این اتفاق ،اتفاق فردا بود
همین که آمد و من نیز با تو افتادم
بزرگتر که شدیم عشق نیمه گمشده ی ما بود
بزرگ تر که شدیم دیدیم آسمان تلخ است
نه رنگ خوبی وشادی ،نه رنگ زیبای دریا بود
بزرگتر که شدیم دیدم اتفاق فقط تویی
تویی که عادت هرروزه ات، فقط تماشابود
تمام زندگی ام را توبر دوش می بردی
اگرچه فصل برایت تگرگ وسکوت و سرما بود
مرا ببخش اگر دردی اتفاق افتاد
مرا ببخش که تقدیر هم برایم نا شکیبا بود

نیمه گمشده ی من

حیران لحظه های امید

در واپسین نفسهای کوچه
به دام سایه های تردید افتاده!
با شرم نگاه در انتهای مسیری ناپیموده
تقدیر را به مسلخ افلاک ; پیشکش کرده … !!!
و من در پی طلوعی تازه ;
نفس زنان ; پنجره های شهر را
برای آغازی نو ;
به دعوت باران برده ام.
در تکرار قدمهای بنفشه ی بهاری
عطر پیکره ای از عشق
که با گلبرگهای یاس

آفریده ام را
به یاد تو با درخشش ستارگان
آذین بسته ام
شاید ; از نور فانوسی که روشن کرده ام
سایه ها را بلرزانی
بترسانی
و تو نیز تکرار شوی
در بهاری که من رسته ام
در آغازی
که گم کردم
نیمه خود را … !!!
تو را ………

متن کوتاه در مورد نیمه ی گمشده

آدم ها نیمه گمشده هم نیستند
بلکه نیمه عمری هستند که میتواند در کسی ادامه یابد و در کسی خاتمه…

همیشه هم مرد‌ها
توی خیابان و اتوبوس و مترو
از روی چشم چرانی
به زنها زل نمیزنن
شاید گمشده‌ای دارن

همه دنبال نیمه‌ی گمشده شون میگردنن ، ولی کاش دنبال کسی میرفتیم که بشه باهاش گم شد

نیمه گمشده ام نیستی
تا با نیمه ی دیگرم،
به جست و جویت برخیزم…
تو،
تمام گمشده ی منی…!!!

بارها طلب یار نمودم، بدیدم دست خداست
رضایم گشت به رضایی که نامش خداست

سالها در پی نیمه گمشده ام پیمودم این راه
تاکه دریابم آنیکی نیمه من ذات خداست

نه خیال میگویم نه گزاف
تو نیمه گمشده من نیستی
تو تمام منی…

اگه نیمه گمشده تو پیدا نکردی زیاد مهم نیست…
درد واقعی از اونجایی شروع میشه که نیمه پیداشدتو گم کنی…

نظرات