Take a fresh look at your lifestyle.

معنی شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد، مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد + متن

شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد، مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد یکی از شعرهای زیبایی است که شاید زیاد شنیده باشید. در ادامه معنی شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد، مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد را به همراه متن کامل آن می توانید بخوانید.

معنی شعر راه زنید راه را هین که نگار می رسد، مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد

آب زنید راه را هین که نگار می رسد، ژده دهید باغ را بوی بهار می رسد

همه راه ها و کوچه ها را با آب و جارو تمیز و پاک کنید زیرا معشوق قرار است به زودی از همین راه به دیدار من بیاید و این خبر خوش را به همه بدهید که بوی بهار می آید.

راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

راه آمدن یاز را باز کنید که از نور وجود او همه جا روشن می شود.

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان عنبر و مشک می‌ دمد سنجق یار می‌رسد

آسمان از خوشحالی به صدا درآمده است و در جهان بوی خوش مشک می آید و صدای ساز و خوشحالی به گوش می رسد.

رونق باغ می‌ رسد چشم و چراغ می‌رسد غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌ رسد

باغ سر سبزی و زیبا شده است. غم و خوشحالی از بین رفته و شادی آمده است.

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

تیر به سوی هدف می خورد و ما نشسته ایم به تماشای این همه زیبایی

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

از شدت خوشحالی سرو و سبزه و غنچه نیز به تکاپو افتاده اند.

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

فرشتگان در آسمان نیز از خوشحالی نیز مست شده اند و گویی در حالت خماری هستند.

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد از کیست؟

شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد از مولانا می باشد. شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد از دیوان غزلیات شمس مولانا می باشد و این شعر در بین مردم شهرت بسیاری پیدا کرده است. هر کدام از بیت های این شعر دارای معنی و مفهوم بسیار زیبایی می باشد که می توان به ابعاد مختلف زندگی آن را تشبیه کرد.

متن کامل شعر آب زنید راه را هین که نگار می رسد

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان

عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

مولانا

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.