معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه + داستان آن

اشتراک گذاری

ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه یکی از ضرب المثل های بسیار پرمعنا و زیبایی می باشد که در موقعیت های زیادی می توان از آن استفاده کرد. در ادامه معنی و داستان ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه نوشته شده است.

معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه

ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه به این معنی است فردی که اوضاع مالی و زندگی خوبی دارد از حال انسان های گرسنه و کسانی که مشکلی دارند خبر نداردو هیچ زمانی نمی تواند آنها را درک کند.

فرد پولدار و ثروتمند هیچ زمانی نمی تواند حال و روز یک انسان فقیر و تهی دست را درک کند.

در معنی وسیع تر ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه می توان گفت که هیچ کسی نمی تواند موقعیت و شرایط کس دیگری را درک مند تا زمانی که خودش آن شرایط را تجربه کند و هیچ وقت نباید کسی را از دور قضاوت کرد.

داستان ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه

در روزگاران قدیم مردی سوار بر شتر خود در بیابانی خشک و بی آب و علف می گذشت و می خواست هر چه زودتر به شهر و به آبادی برسد. همینطور که جلوتر می رفت در کنار تپه ای مردی را دید که پیاده ایستاده و حسابی خسته است. به مرد سواره گفت برادر من را هم سوار بر شترت کن خسته ام و دیگر نایی برای راه رفتن ندارم.

مرد سواره گفت خورجین زیبایی داری. آن را بفروش و الاغ بخر تا سوار آن شوی. مرد پیاده گفت این خورجین زندگی من است و من نمی توانم آن را بفروشم. مرد سواره گقت این شتر هم بچه است و توان این را ندارد که دو نفر را سوار کند.

همین طور که که به راه خود ادامه دادند مرد پیاده از خورجین خود نان و خرمایی بیرون آورد و آن را خورد. مرد سواره به او رسید و گفت خیلی گرسنه هستم کمی به من نان و خرما بده.

مرد پیاده گفت: شترت را بفروش و برای خودت نان و خرما بخر. مرد سواره گفت این شتر همه چیز من است و من را از این آبادی به آن آبادی میبرد.

مرد پیاده گفت: این نان و خرما فقط به اندازه یک نفر است و برای دو نفر کافی نیست.

زن و بچه هر دو مرد پیاده و سواره در کنار شهر منتظر بودند تا آنها بیایند. اما کمی بعد شتر با خورجینی در دهان به سمت آنها آمد و همه تعجب کردند و در اینطرف و آن طرف بیابان به دنبال آنها گشتند.

سرانجام مرد پیاده را یافتند که از شدت خستگی بی هوش افتاده است و مرد سواره را نیز یافتند که از شدت گرسنگی بی هوش به گوشه ای دیگر افتاده است.

هر دو آنها را سوار بر اسب کردند و به شهر بردند. سرانجام این شد که می گویند سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه.

چه درسی از این داستان یاد گرفتیم؟

داستان ضرب‌المثل «سواره خبر از حال پیاده ندارد و سیر از گرسنه» درس عمیقی درباره همدلی و درک شرایط دیگران به ما می‌آموزد. این مثل حکایت از این دارد که کسانی که در موقعیت‌های راحت و مرفه هستند، اغلب نمی‌توانند سختی‌ها و نیازهای افرادی که در تنگنا یا فقر به سر می‌برند را به‌خوبی درک کنند.

درس اخلاقی این داستان، ضرورت پرورش حس همدردی و توجه به حال دیگران، به‌ویژه کسانی که در شرایط سخت‌تری قرار دارند، است. این ضرب‌المثل ما را دعوت می‌کند که پیش از قضاوت یا بی‌تفاوتی، خود را جای دیگران بگذاریم، به نیازهایشان توجه کنیم و با مهربانی و انصاف با آن‌ها رفتار کنیم، چرا که درک واقعی درد دیگران، زمینه‌ساز ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر است.

نظرات