Take a fresh look at your lifestyle.

شعر غمگین تنهایی، کوتاه و طولانی

همه ما آدم ها لحظاتی در زندگی گذرانده ایم که بسیار تنها شده ایم. تنهایی در برخی از شرایط احساس آرامش می دهد و در برخی دیگر از لحظات احساس غمگین می دهد. در ادامه این مقاله می خواهیم چند شعر غمگین تنهایی را بخوانیم. شعر های کوتاه و طولانی درباره تنهایی

شعر غمگین تنهایی

آن شانه که آرامش دنیایم بود

شد شانه به شانه یکی دیگر رفت

نرو تنهام نذار با درد و غم‌هام

اگر چه دلخوری از خیلی حرفام

به قرآنی که از سایه‌اش گذشتم

به جون هر دوتامون خیلی تنهام

رد پای تکراریِ

روزها روی

خواب شب هایم

خط انداخته

می خواهم بیدار نشوم

من مرگ تنهایی را

به خودم بدهکارم

ای سکوت و تنهایی من

بگو با من

از قصه آشنایی مان

بشکن خلوت دیوارها را

نابود کن حرمت کنج ها را

در خودت فریاد بزن

و مرا با خودت یکی کن

من یک عمر است

به امید صدای تو زنده ام

آخ که چه می ترسم

از این تنهایی عمیق

از صداهای درون

و نفس های رفیق

بودن با کسی که

تو را نخواهد

بدتر از تنهایی

عذاب آور است

شعر غمگین تنهایی

ای تنهایی

بمان با من

بمان با من

اینجا مردم شهر بی رحم اند

اینجا سر یک تکه نان

همه باهم می جنگند

می جنگند

گذشته ها برایم سراب است

خوشی و خنده و دوست داشتن

برایم مثل خواب است

حالا یک تنهایی مانده و

یک آدم تنهای غمگین و شکست خورده

گاهى دلت مى خواهد

چنان تنهاییت را تنگ بغل کنى

که هیچ کس نفهمد…

هر شب به سیگارها

باج میداد

لبهایش را

تا بتواند شعری بنویسد

مردی که تنهایی اش را

دود میکرد

بایست روی پاهای خودت

خودت را ببین

به خودت توجه کن

و خودت را دوست داشته باش

تنها باش

اما با هرکس نباش

این جامعه دونفره نمی شناسد

یا می درَد

یا دل می شکند

شعر غمگین تنهایی کوتاه

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه‌ای بر در این خانه‌ی تنها زد و رفت

خوب من …

انگار دست سرنوشت

به تنهایی نمی‌ تواند

ما را به هم برساند

دستت را به من بده

باید به او کمک کنیم

زندگی چون قفس است
قفسی تنگ پر از تنهایی
و چه خوب است دم غفلت آن زندان‌ بان
و سپس بال و پر عشق گشودن
بعد از آن هم پرواز

بی تو مرا

از روی صندلی های دو نفره

بلند میکنند

تا بتوانند

کنار هم بنشینند

غمخوار من! به خانه‌ی غم‌ ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

شعر غمگین تنهایی

چرا غم‌ها نمی‌ دانند

که من غمگین‌ترین غمگین شهرم؟

بیا هی دوست با من باش

که من تنهاترین تنهای شهرم

کسی که

در آغوش غم بزرگ شده

تنهایی بهترین همدم اوست

هر قطره اشک نشان دل شکستگی است

هر سکوت نشان تنهایی است

هر لبخند نشان مهربانی است

هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

شعر غمگین تنهایی طولانی

او می‌ رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌ رود

هیچ کس ویرانی‌ ام را حس نکرد

وسعت تنهایی‌ ام را حس نکرد

در میان خنده‌ های تلخ من

گریه پنهانی‌ ام را حس نکرد

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

چرا وقتی که آدم تنها می‌شه

غم و غصش قد یه دنیا می‌شه

میره یه گوشه پنهون می‌ شینه

اونجا رو مثل یه زندون می‌ بینه

غم تنهایی اسیرت می‌ کنه

تا بخوای بجنبی پیرت می‌ کنه

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شب‌ های مستی

شعر غمگین تنهایی

شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند

بی رحم ، بیا رحم به تنهایی من کن

وفای اشک را نازم که در شب‌ های تنهایی

گشاید بغض‌ هایی را که پنهان در گلو دارم

منم تنهاترین تنهای تنها

اسمتو می‌نویسم روی شن‌ ها

باد میاد اسمتو پاک می‌ کنه

کارم شده در این صحرای غم‌ ها

شب من پنجره‌ ای بی فردا

روز من قصه‌ی تنهایی ما

مانده بر خاک و اسیر ساحل

ماهی‌ ام ماهی دور از دریا

اندر دل بی‌ وفا غم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ‌ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

شعر غمگین تنهایی

ای صبا، نکهتی از خاک ره یار بیار

ببر اندوه دل و مژده ی دلدار بیار

هر قطره اشک نشان دل شکستگی است

هر سکوت نشان تنهایی است

هر لبخند نشان مهربانی است

هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است

نگو که رفته ای

سال هاست نگاهت را در

لابلای پرده اتاقم

جستجو می کنم

آنجا که آفتاب

صورت خیس از اشکم

را نوازش می کند

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.