Take a fresh look at your lifestyle.

انشا کوتاه از زبان یک درخت، سرگذشت درخت از زبان خودش

درختان برای ما خیلی مفید و با ارزش هستند. باید همانطور که زندگی خودمان برایمان مهم است زندگی درختان و مراقبت از آنها نیز برایمان مهم باشد. در ادامه چند انشا زیبا در مورد از زبان یک درخت را می توانید بخوانید.

انشا از زبان یک درخت بنویسید

من یک درخت هستم. شاخه، برگ و تنه دارم. اینها چیزهایی است که جزوی از وجود من است. مانند انسان ها که دست و پا دارید و جزوی از وجود شماست. کسی می تواند دست و پای شما را بکند؟ حتما که نه چون شما هم به آنها نیاز دارید و هم خیلی دردتان می گیرد. اما چرا شاخه و برگ های من درخت را بی دلیل می کنید و بر روی زمین می اندازید؟ این کار لذت بخش است؟ خب چه لذتی دارد. من هم دردم می گیرد. جدا از این موضوع این شاخه و برگ ها جزوی از وجود من است و باید باشد. اگر نیازی نبود خداوند آنها را قرار نمی داد و یا تعدادی که نیاز بود قرار بود. پس لطفا به زندگی درختان و گیاهان مانند ندگی خودتان احترام بگذارید.

انشا از زبان یک درخت در زمستان سرد

هوا سرد شده است و تمام شاخه و برگ های ما ریخته است. فقط چوب و تنه ما باقی مانده است. خب راستش خیلی دوس ندارم که در زمستان وقتی هوا سرد است برگ هایم بریزد. اما برگ ها طاقت سرما و باد را ندارند به همین دلیل می ریزند و در بهار دوباره برگ های تازه می دهم. وقتی زمستان سرد می آید. برخی از آدم ها برای گرم نگه داشتن خود شاخه های ما را آتش می زنند. این افراد با خودشان چه فکری می کنند که برای گرم نگه داشتن خود از ما استفاده می کنند؟ خب لباس بیشتری تن کنند از شاخه هایی که بی استفاده بر روی زمین افتاده است استفاده کنند. کمی به این کار خود فکر کنید زمستان سرد است اما برای گرم شدن نباید ما درختان را از بین ببرید.

سرگذشت یک درخت از زبان خودش

در ابتدا من یک دانه بسیار کوچک بودم، توسط یک مردی مهربان در زمین کاشته شدم و او هر روز از من مراقبت و نگهداری میکرد. به من کود و آب میداد، من کم کم و طی سالها بزرگ و بزرگتر شدم و قد کشیدم. به درختی زیبا تبدیل شدم و حال میوه می دهم و سایه ای برای افراد بسیاری هستم. اما یک روز آمدند و با یک وسیله ی بزرگی به اره که در دست داشتند من را از پایین بریدند. من خیلی ترسیده بودم و زندگی ام را دوست داشتم، دلم نمی خواست که من را قطع کنند اما آنها می خواستند از چوب من وسایل و کاغذ تولید کنند و مجبور به این کار بودند. هنگامی که می خواستند با اره من را ببرند آرزو کردم که کاش همیشه همان دانه کوچک بودم و الان این اتفاق برایم نمی افتاد.

انشا در مورد درخت از زبان خودش-

انشا درباره داستانی از زبان یک درخت

من درختی هستم که در حیاط یک مدرسه قرار دارم. وقتی زنگ تفریح می شود همه بچه ها به سمت می آیند. به خاطر که آفتاب است و من سایه دارم. آنها خیلی مراقب من هستند و اصلا برگ و شاخه های من را نمی کنند. زمانی که خاکم شده باشد و نیاز به آب داشته باشم. آنها به من آب می دهند. من اسم همه آنها را می دانم. برخی از آنها خیلی مهربان هستند اما بعضی از آنها یواشکی برگ های من را می چینند و بر روی زمین می اندازند. وقتی زنگ آنها می خورد و به خانه می روند دلم برایشان خیلی تنگ می شود و منتظر هستم تا هر چه زودتر فردا شود و آنها را دوباره ببینم.

انشا از زبان یک درخت هفتم

ما درختان وجودات بی آزاری هستیم که به جز مزیت برای شما انسان ها چیز دیگری نداریم. وقتی در جایی هستیم باعث تمیز و پاک ماندن هوا می شویم و اکسیژن را زیاد می کنیم. از چوب ما برای مصارف مختلف استفاده می کنید و از میوه هایی خوشمزه ای که ما می دهیم می خورید و لذت می برید. پس بهتر نیست کمی بیشتر ما را دوست داشته باشید. زندگی بدون درخت خیلی سخت می باشد. ما برای این جهان به اندازه کافی مفید هستیم. پس بیشتر مراقب ما باشید و حواستان به ما باشد.

انشا در مورد آرزوهای یک درخت

من یک درخت هستم و آرزوهایی دارم. شای پیش خودتان بگویید مگر درختان هم می توانند آرزویی داشته باشند؟ بله ما هم مانند شما جان داریم. وقتی رشد می کنیم، برگ و میوه می دهیم پس جان داریم و خیلی چیزها را احساس می کنیم.

من آرزو دارم در هیچ جای دنیا هیچ درختی را قطع نکنند، من درخت آرزو دارم هیچ انسانی از شاخه و برگ من نکند و آنها برای گرم نگه داشتن خود آتش نزند. آرزو می کنم تعداد درختان در همه خیابان ها و کوچه ها بیشتر شود. زیرا ما هوای تازه و تمیز را برای شما به وجود می آوریم.

آرزو می کنم هیچ بچه ها از شاخه و برگ های ما درختان آویزان نشود و آنها را نچیند. آرزو می کنم بیشتر حواستان به ما درختان باشد و از ما مراقبت کنید. چون ما هیچ آسیبی به شما نمی رسانیم. بلکه این شما هستند که همیشه باعث رسیدن به ما می شوید.

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.