حضرت علی اکبر فرزند بزرگ امام حسین (ع) و ام لیلا بود که در 11 شعبان در شهر مدینه به دنیا آمد. ایشان در کشور عراق و در شهر کربلا به شهادت رسید. روز ولادت ایشان در تقویم ایرانیان مصادف است با روز جوان، در ادامه با اشعار ولادت علی اکبر علیه السلام آشنا خواهید شد.
اشعار ولادت علی اکبر علیه السلام
در بیت حسین بن علی جشن وسرور است
میلاد عزیزی زسراپرده ی نور استلیلا به شعف دست پدر داد پسر را
از چهره ی مولا غم واندوه بدور استاو اکبر اولاد علی نام حسین (ع)است
برخلقت او خالق دادار فخور استبا دیدن رویش همه در حال تحیر
در چشم همه روی پیمبر به ظهور استآتیه نشان داد که آقا علی اکبر
از حیث عمل در ره جدش به عبور استاز قول معاویه شده ثبت به تاریخ
لایق به خلافت علی آن ماه فکور استتمرین اذان می کند از کودکی خویش
در کرببلا صوت اذانش به وفور استروزی که به دنیا زده پا روز جوان است
تبریک همه در طبق شادی وشور استتبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب
عیدی زسوی سرور ما اذن حضور است
یا رب این صوت محمّد یا صدای اکبر است
روی ماه احمد است یا لقای اکبر استرچون شبیه حضرت طه است خلق و خوی او
زین جهت مدح پیمبر خود ثنای اکبر استخوی احمد را خدا فرمود اگر خلق عظیم
وصف این آئینه احمد نمای اکبر است
برتر از بیت الحرام است این حریم کربلا
چون گلشن آغشته با خون خدای اکبر استداد قربانی بسی در کربلا ذات حسین
لیک حال او دگرگون در منای اکبر استشد صفاو مروه اش، سعی و تکاپوی حسین
زینبش لبیک گویان بر ندای اکبر استداد جان خود حسین آن گه که اکبر شد جدا
گر نفس آید هنوزش ، از صدای اکبر استاز لب عطشان اکبر ، خشک شد کام حسین
عقل حیران از حدیث کربلای اکبر استنور یزدان است اگر چه نور چشم فاطمه
تیره چشمانش و لیکن در عزای اکبر استگفت بعد از تو علی جان گردد این دنیا خراب
قصه لولاک مصداقش فنای اکبر استدر حریم قرب حق ساقی علی مرتضی است
احمد اندر کربلا ساقی برای اکبر استشد به زیر پای ثارالله جسمش تکیه گاه
عالم هستی حسان در زیر پای اکبر است
اشعار ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان
امشب قمری قمر بـه دامن دارد
محبوب خدا پسر بـه دامن دارد
این نو گل نورسته زر نایاب اسـت
فرزند رشید حضرت ارباب اسـت
از دامن لیلا و حسین آمده اسـت
از عطر خوشش ببین جهانی شده مست
او لاله ي فرخنده ي احمر باشد
دوم علی و علی اکبر باشد
در چهره ي او قرص قمر پنهان اسـت
گویا کـه نبی صاحب قرآن اسـت
گویند همه ی پیمبر آمد بـه جهان
از هیبت او قفل شده چشم و زبان
زهرا نسب و حیدری اسـت این گوهر
مانند پدر لطف کند بر نوکر
چشم بد خلق از این قمر دور بود
زیبا تر از او نیست کـه او نور بود
یوسف اگر این جمال زیبا میدید
بدون شک کـه دو دست خویش او میبرید
بند یک
تپش دلِ لیلا
یکی یه دونه ي ارباب
عزیز دلِ ابلفضل
حیدر خونه ي اربابپیمبری و عشق الله
برای عاشقی ناجی
زیارتت کنه هرکس
میشه هزار دفعه حاجیعلی علی علی اکبر
بند دوم
دل خدا میره وقتی
رجز میخونی حیدر وار
بـه ناز شصت تو بیشتر
ماشاالله میگه علمداررسیدی دلربا باشی
علی مرتضی باشی
بزنی تو دل لشگر
امیرِ کربلا باشیعلی علی علی اکبر
بند سوم
یه عمریه کـه دوست داشتم
علیِ اکبری باشم
علیِ اکبرم دوست داشت
همیشه حیدری باشممحال ممکنه با تو
اسیر درد و غم باشم
الهی عیدیم این باشه
مدافع حرم باشمعلی علی علی اکبر
اشعار ولادت علی اکبر حدیث اشک
خورشیدی و میانِ قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنتنام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنتجان حسین جان علی جان مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنتحک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنتهرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی روی سرها نشاندنتای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میان نظرها نشاندنتگفتند یا علی و خدا جان درست کرد
اصلا نجف برای تو ایوان درست کردای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیه ترای شیوهی کریمی تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیه تراللهاکبر از رجز مرتضاییات
ای ضربهات به ضربه ی حیدر شبیه ترشمشیر کِش به هیبت مولا که میشوی
از هرکسی به دیده ی قنبر شبیه تربا دستمال زرد نبرد علی بیا
ای جنگِ تو به صحنه ی محشر شبیه ترطوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن در خیبر شبیه ترانگار کعبه خورده ترک حیدر آمده
یعنی علی به شکل علی اکبر آمدهجانم به دستهای گدایان گرفتنت
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتنتقبل از مدینه خانه ی تو دیده میشود
ای جان من به شیوهی مهمان گرفتنتوقت اذان ملاحظه کن که بعید نیست..
از هر صفی علی دو سه قربان گرفتنتوقت اذان مقابل بابا خدا سرود
قربان از حسین چنین جان گرفتنتبرگشتهای به خیمه ببوسی لبِ حسین
قربانِ بوسه از لب سوزان گرفتنتاین بیت را برای عمویت نوشتهام
جانم فدای مَشک به دندان گرفتنتلیلا بمیرد از لب پُرخون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پازدی
شعر زیبا در مدح علی اکبر
خود را همینکه کشته ی عشقت مثال زد
با خون خویش طعنه به روز وصال زد
پیش تو عذر خواست که دم از زوال زد
با خادم و گدای تو حرف از کمال زد
مرغی که در هوای رخت بال بال زدپرواز تو به وجد درآورد عقاب را
بالا نوشته اند به نامت کتاب را
خورشید تا که دید چنین پیچ و تاب را
بیرون کشید پیرهن آفتاب را
پس مهر عفو بر تن این چند سال زدباید که پا به پای تو پیغمبر آوردند
زهاد نذر طُرّه ی مویت سر آورند
این چهارده نفر ز رخت سر در آورند
از جنس جبرییل اگر نوکر آورند
حق با غلام توست که دم از کمال زدآماده است تا به زمین آسمان دهد
بر کشته مردگان تو اینبار جان دهد
وقت طلوع فجر به عالم امان دهد
تا اینکه باز هم علی اکبر اذان دهد
مهر سکوت بر لب هر قیل و قال زدزلفت سیاه تر شده از نیمه های شب
از تاک های دور و برت میچکد طرب
آورده اند نذر تمنای تو عِنَب
تا جان دهد به پای تو تر کن دوباره لب
بر ابروی تو حلقه ی داری هلال زدخورشید تا نشست سر چلچراغ تو
خود را کشید گوشه ی صحن رواق تو
چشمش دوباره پر شده از اشتیاق تو
اینگونه چشم های سگ کوچه باغ تو
طعنه به چشم های ملیح غزال زدیا اعتبار خصم تو بی اعتباری است
یا اینکه باز کار تو پرهیزکاری است
این ضربه های تیغ تو از بس که کاری است
در جنگ دیده اند که دشمن فراری است
وقتی که شیر بر صف گرگ و شغال زداین مژّه ها به لشکر چشمت سپر شدند
پیش قدت ملائکه خم تا کمر شدند
چندین سپاه با غضبت دربدر شدند
صبح و مسا دوباره دچار خطر شدند
وقتی که مرکب تو قدم در جدال زدوقتی کشید سمت صفات خودش تورا
بالا نوشت در صفحات خودش تورا
آورده است تا عرفات خودش تورا
ممسوس کرده است به ذات خودش تورا
الله اکبری که دم از آن بلال زداز پیچ و تاب زلف تو تا پیچ و تاب ریخت
دیدند باز کُرکُ و پر آفتاب ریخت
از خنده ی پیمبری تو گلاب ریخت
شهد ولایت از قِبَلِ بوتراب ریخت
دستی که باز سنگ تو را بر سفال زداز بس هوای روضه ی چشمت بهاری است
دیوانه کار روز و شبش گریه زاری است
این آب ، اشک نیست که اینگونه ساری است
دریای رحمت است که از دیده جاری است
دستت نمک به چشمه ی آب زلال زداز قامت تو کاش که میشد بلا به دور
خون ریخت از جبین تو در لابلای نور
چشم حسین پشت سرت ریخت آب شور
بابای تو که رفت سرش گوشه ی تنور
بالای پیکرت چقدر بال بال زد
اشعار ولادت علی اکبر لطیفیان
دلم را هوای تو پر کرده است
غم آشنای تو پر کرده است
حسینیه و مسجد و دیر را
نسیم دعای تو پر کرده است
تو پیغمبری و بلاد مرا
اذان صدای تو پر کرده است
چه باکی ز گمراهی ام جاده را
اگر رد پای تو پر کرده است
هزاران سده می شود که خدا
سبو را برای تو پر کرده است
دلم را به گیسوی تو بسته اند
به طاق دو ابروی تو بسته اند
من از گیسوانت پریشان ترم
زچشم خراب تو ویران ترم
تواز نور خورشید پیداتری
من از نور مهتاب پنهان ترم
کویرم ولی از کرامات تو
من از عطر گلهای بارن ، ترم
تو لیلایی و بلکه لیلاترین
من از آهوان تو حیران ترم
اگر روی تو قبله گاه من است
من از هر مسلمان مسلمان ترم
تو موسایی و رود نیلت منم
شرار غمی و خلیلت منم
فدای دو چشمان شهلایتان
به قربان این قد و بالایتان
مگر از کدامین جهت آمدی
ملک می چکد از سراپایتان
نگاه تو کرده است مجنونمان
خدای تو کرده است لیلایتان
اسیران زلف تو را چاره نیست
به قربان طرح معمایتان
تو آنی که روح القدس می شود
گدای نسیم نفس هایتان
جمال تو پیغمبر اکرمی است
اسیری زلف تو هم عالمی است
تو در سینه ما حرم می زنی
برای دلم حرف غم می زنی
تو آنی که در قله مأذنه
قدم می زنی و علم می زنی
سحر با اذان سحر گاهی ات
سکوت دلم را به هم می زنی
تو گیسو کمندی و بالابلند
مرا می کشی تا قدم می زنی
تو درمحضر ماه ام البنین
ادب می کنی حرف کم می زنی
نبودی اگر نامی از گل نبود
ترنم نبود و تغزل نبود
تو شهزاده ای و علی اکبری
علی اکبری یا که پیغمبری ؟
در خانه ات ازدحام گداست
ولی خم به ابرو نمی آوری
تو آنی که در بین گهواره ات
به نازی دل عمه را می بری
مرا از مناجات شب بهتر است
دو رکعت نماز علی اکبری
برای اذان گفتن کربلا
تو از هر کس دیگری بهتری
نمازت نیاز شب کربلاست
گرفتار تو زینب کربلاست
خدایی ترین جلوه بی نیاز
موذن ترین زمین حجاز
غلامی کوی تو را کرده ام
اگر آبرومندم و سرفراز
ندیدیم در این کوچه های کرم
کسی را شبیه تو مهمان نواز
کنار خرابات گهواره ات
اذانی بگو تا بخوانم نماز
بیا از بقایای خاکسترم
حسینیه ام لیلا بساز
مرا تا بهشت نگاهت ببر
به پابوسی قتلگاهت ببر
مرا وصل دریا شدن بهتر است
گرفتار لیلا شدن بهتر است
کنار حریم کریمانه ات
مرا مردن از پا شدن بهتر است
به پای رکاب تو له له زدن
مرا از مسیحا شدن بهتر است
تو ممسوس حقی و جذب خدا
تو را اربا اربا شدن بهتر است
فراقت توان پدر را گرفت
کنار تو پس تا شدن بهتر است
دو چشمان تو اختران حسین
قد و قامتت سایبان حسین
اشعار ترکی ولادت علی اکبر
اکبر مه لقا اچدی گوزون عالمه
گوزلرون ایدن حسین تاپدی غمون خاتمه
ویردی صفاگلشنه تهنیت اولسون سنه
اشبه خیرالورا قویدی قدم عالمه
مکه منا اوغلودی سعی وصفااوغلودی
ناز ایلیر بوبالا کوثریلن زمزمه
گوزلرون آیدین اقا یاز بیزه کرب وبلا
…..
بلبل شوریده نغمه اوخور گللره
یثربه غوغاسالوب واردی گوزل منظره
زاده لیلادی بو نور هویدادی بو
آدینه قربان اولوم عشقی دوشوب دللره
صورتینه کیم باخوب واله اولوب اکبره
فوری دیوب جان فدا مصطفوی گوزلره
گوزلرون آیدین اقا یاز بیزه کرب وبلا
شعر در وصف حضرت علی اکبر
دوشدی گنه دلبر آدی دیللّره
جشن سرور اولدی به پا اکبره
خَلقاً و خُلقاً خود پیغمبردی
شاه شهیدان بالاسی اکبردی
حضرت لیلایه ویروب الله پای
گلدی رسول الله عاشقلر تای
روح و رواندی جان جهاندی
اکبره باخ اکبره باخ اکبره
ماه ملک منظره باخ اکبره
یاده گِچن گونلریمی سالدیم من
” منزویدن ” بو سوزی قرض آلدیم من
سَسله سسون قوش او گوزل سروره
اکبره باخ اکبره باخ اکبره
اولموشام حیران اکبره قربان
نور رخی جلوه ویروب عالمه
گوزلرون آیدین اولا یا فاطمه
عمّه سی زینب نه گوزل اوخشاردی
اکبری آغوشه باسوب ساخلاردی
سینه سی اوستونده اونی بسلردی
عمّه دینده علی جان سسلردی
سن منه جانسان روح و روانسان
عمّه فدا گوزلریوه اکبر جان
دوزلی شیرین سوزلریوه اکبر جان
قارداشیمین قلبینه سن جان ویردون
جلوۀ پیغمبری احسان ویردون
حضرت لیلایه ویروب الله پای
گلدی رسول الله عاشقلر تای
روح و رواندی جان جهاندی
اشعار برای ولادت علی اکبر (ع)
قلم ایستور یازا ابروی علی اکبردن
ایلیور شرم وحیا روی علی اکبردن
چوخ تعجّبدی که بیرلیلی،هزاران مجنون
باغلانوب حلقهٔ گیسوی علی اکبردن
هرنه اندازه که دیوانه سی وارمنده بیری
نه ایتم غایب اولام کوی علی اکبردن
باشلورام من بوسوزی مژدهٔ الهامی ولی
ایستورم لعل سخنگوی علی اکبردن
ایشیدوب گرچه هامی حُسنینون اوصافیندن
قدّ سرو و خَمِ ابروی علی اکبردن
نه وجاهت نه لطافت نه ملاحت نه ادب
آقالیق نوری یاغور روی علی اکبردن
باخسا یوز یوسف او زهرا بَیَنَن گوزلرینه
مست اولار نرگس جادوی علی اکبردن
چکه لرشامه اگرلیلینی یوز یول قاچماز
قولّاری باغلیدی چون موی علی اکبردن
پهلوانلار بیراشاریله دوشرتپراقه
خوار اولار قدرت بازوی علی اکبردن