Take a fresh look at your lifestyle.

متن باران برای استوری عاشقانه، غمگین و جدید

اگر به دنبال استوری های زیبا درباره باران می باشید می توانید متن های استوری باران برای استوری عاشقانه، غمگین و جدید که در ادامه نوشته شده است را بخوانید.

متن باران برای استوری عاشقانه

کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همۀ ي دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ي آستینم همه ي را یکباره پاک کنم

انقدر دوست دارم که پروانه ها گیج می‌شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش اب میوفتد

باران که میزند؛ هـمه چیز تازه می شود
حتّی داغ نبودن تو . . .

دریای منی مرا به طوفان بسپار
دستور بده،بگو به من، جان بسپار
بر دوش تو گر جنازه ام سنگین بود
تابوت مرا به باد و باران بسپار

باران که میبارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افـتم
بدون ِ چتر؛ من بـغض میکنم؛ آسمان گـریـه . . .

دمش گرم ، باران را می گویم …

به شانه ام زد و گفت:

خسته شدی، امروز تو استراحت کن، من به جایت می بارم . .

از این پس تنها ادامه خواهم داد.
حتی در زیر باران امیر افبی
به درخواست چتر هم پاسخ ردمیدهم…
می خواهم تنهای ام را به رخ این هوای دونفره بکشم .
باران نبار،…من نه چتردارم نه یار

باران که مي بارد تمام کوچه هاي شهر پر از فریاد من هست
که مي گویم: من تنها نیستم، تنها منتظرم همین

دیر آمدی باران

آن روز که منتظرت بودم

دعا کردم بیایی ناز کردی

امروز که نمیخواهمت آمدی

آمدی تا تنهاییم را یاد آور شوی ؟

پنجره، آرزوی كوچكیست

وقتی خدا آنقدر مهربانست

كه باران را آفريد

و باران اتفاق قشنگی نيست

برای چشمهايی كه

آرزوی كسی نباشد

متن باران برای استوری غمگین

از تاریخ عکس هامان بیرون بیا
پای آغوش من در میا‌‌ن است !
شعری
نوازشی
یک استکان چای
یا هر چیزی
هر چیزی که پنجره‌های بسته را باز کند
هر چیز که خاطره ی عشق را
در گوشه گوشه‌ ی خانه زنده کند !
دل ، باران می‌‌خواهد
و شانه‌های پر اعتماد …

عاشقی را دیدم زیر باران
با چمدانی خیس
بی خداحافظی
راهی سفر بود
او به من گفت :
عشق بارانی ست
که یک روز به تو هم مي رسد
نمیدانست که من خودم بارانم

باران را دوست ندارم اگر بوی وجود تو در تک تک قطرات آن نباشد.

به باران دل نبند

که هر چهار فصل دیوانه‌ات خواهد کرد

اگر ببارد، از شوق

اگر نبارد، از دلتنگی …

باران قشنگی به زمین می‌بارد
امروز هوا عطر تو را کم دارد
من غیرتی‌ام زود به این باد بگو
از موی پریشان تو دست بردارد

باران همه ي وقت حادثه اي شاعرانه نیست
از انهایی که سقفشان شده هست آسمان، بپرس

تو را در تمامی لحظاتم دارم
باران که میبارد،خیالم خیس از یاد تو می‌شود
و ب مهتاب که مي نگرم صورتت در برابر چشمهایم نقش میبندد
چه حس خوبیست داشتن تو

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند…

امروز عجیب؛ بی واژه؛ بی حصار… ؛

می خواهمت…

دیشب که باران آمد؛ می خواستم سراغت را بگیرم
اما خوب می دانستم؛ اینبار هم که پیدایت کنم؛ باز زیر چتر دیگرانی . . .

متن باران برای استوری جدید

ساکت که مي شوی
چشمانت پر از بوسه مي شود
و لب هایت
در التهاب یک گل سرخ
زیر باران مي تپد
تو را
در رنگین کمان آغوشم
قاب مي گیرم
و چونان پرنده اي در مشت رها مي شوم
در افق هاي آبی
تو هیجانی ست
شورش چشمانت
در اعتصاب لبهایت

هیچ گاه نباید به اجبار خندید. گاهی باید با نهایت آرامش گریه کرد. لبخند بعد از گریه از رنگین کمان بعد از باران هم زیباتر است.

شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
چه بگویم با تو ؟دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه بگویم با تو ؟
که سحرگه دل من
باز از دست تو اي رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ آمده بود

مي روم…
به کجا…؟
نمیدانم…
حس بدی ست…
بی مقصدی…!
کاش نه باران بند مي آمد…
نه خیابان به انتها مي رسید

بغض‌های مرطوب مرا باور کن، این باران نیست که می‌بارد. صدای خسته قلب من است که از چشمان آسمان بیرون می‌ریزد.

ماه من غصه چرا ؟!!
دل به غم دادن و از یأس سخن گفتن کارآنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من
غم و اندوه اگرهم روزی مانند باران بارید
یادل شیشه اي توازلب پنجره ي عشق زمین خوردو شکست
بانگاهت به خدا چترشادی بازکن وبگو بادل خود
که
خدا هست هنوز

دلتنگِ تو
از راه
به روزی دیگر
می رسم
به ساعتی دیگر
خیابانی دیگر
خزانی دیگر
باران ِ کماکان ِ من
در انتظار ِ هر چه ایستاده باشم
تویی
که آغاز می شوی
و به هر کجا که رسیده باشم
از تو ست
که تَرَم

باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست

باران که شدی پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست

باران که بند بیاید…
تازه خاطره ها شروع مي کنند به چکیدن

هر کجا هستم٬باشم‌

آسمان مال من است

پنجره٬‌فکر٬‌هوا‌٬عشق‌

زمین مال من است

چشمها را باید شست

جور دیگر باید دید

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

باران را دوست دارم
اما نه آن زمان
که کودکی از راه شستن قبر
نان می خورد

عاشقی را دیدم زیر باران
با چمدانی خیس
بی خداحافظی
راهی سفر بود
او به من گفت :
عشق بارانی ست
که یک روز به تو هم مي رسد
نمی دانست که من خودم بارانم

کاش باران بودم
و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه هست
گوش کن باران را
که پیامی دارد
دست از غم بردار
زندگی کوتاه هست
باز کن پنجره را
روز نو در راه هست

مگ تک

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.